بيشتر كودكان دچار پسيكوز ديررس از اين اختلال رنج ميبرند كه به اسامي پسيكوزتعاملي 1 يا پسيكوز همزيستي 2 نيز ناميده مي شود.
اين كودكان با ناپايداري از لحاظ خلقي ، روابط بين فردي و تصور از خويش مشخص ميگردند.
آنها تهديدات وژستهاي خودكشي نشان داده و اكثرا خود و ديگران را مورد سوء استفاده ء جسمي قرار مي دهند و بساير تكانشي عمل مي كنند .
اختلالات رفتاري تقريبا هميشه موجود و مانند واكنشهاي خشم اغلب نيز غير قابل پيش بيني است. انها به ندرت دچار توهم مي شوند گرچه كه ممكن است سوءظن و تفكر شبه پارانوئيدي داشته باشند .
هر چند ممكن است استعدادهاي بيولوژيك زير بنايي در كار باشد ، ليكن اغلب اين كودكان دربارهء مسائل مربوط به دلبستگي و جدايي مشكلات فراواني دارند. به نظر مي رسد كه رفتار آنها حاصل آرزوهاي زير بنايي طفل در برقراري تصويري از خويش به منزله مركز و محور توجه در محيط خود مي باشد3 .
زماني كه اين آرزو با شكست مواجه گردد نتيجهء آن بروز واكشنهاي خشم است.
اين كودكان علاوه بر روان درماني پوياي موجد همكاري كه براي بهبود ارتباطات ابژكتيو طرح ريزي شده است، نيازمند محدوديتهاي عملي با ثباتي مي باشند.
بيشتر واكنشها و رفتارهاي پسيكوتيك با منشاء غير عضوي در كودكان حاصل از اوتيسم ، اختلال نافذ مربوط به رشد ، اختلالات عاطفي ، اسكيزوفرني يا اختلال شخصيت مرزي مي باشند.
برخي از كودكان ممكن است در پاسخ به يك موقعيت آسيب زا يا در برابر يك رشته آسيبهاي مداوم رواني و جسماني رفتار شبه پسيكوتيك متناوب بروز دهند . اينها واكنشهاي سازگاري يا پس از سانحه ناميده ميشوند.