تا بحال در جشنواره یا مسابقهای هنری شرکت کردهاید؟ آیا تا امروز نصیبتان یکی از جوایز ریز و درشت جاری در جامعه هنری کشور شده است؟ قصد این نوشته خراب کردن لذت جایزهای که بردهاید یا خواهید برد نیست. بلکه بر این قصد است تا شباهت فضای هنری امروز کشور را با دیروز هنرِ کشورهای کمونیستی بسنجد. البته بررسی سه مکتب گرافیکی روسیه، لهستان و کوبا به درک این شباهت کمک خواهد کرد و شاید بیشتر به کار گرافیستها بیاید. اما نمودی از نمای کلی فرهنگ و هنر کشور است که گرچه در یدِ پرقدرتِ راست آرام گرفته، اما راهی را در پیش گرفته، که جبهه چپ روزگاری رفته و امروز، خسته از آن بازگشته است.داستان هنر کشورهایی که دارای ایدئولوژی چپ هستند، مانند داستان تاجری است که کالای جدیدی را به بازار می آورد و برای فروش آن دست به ترفند های تبلیغاتی شگرفی می زند.
پیش از اینکه روسیه تزار اسیر انقلاب بولشویک ها شود، هنرمندانی در اروپا و با تاثیر پذیری از آموزه های مارکس دنیا را به گونه ای دیگر از آنچه تا آن زمان تصور شده بود به تصویر کشیدند. انقلاب روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، محفلی برای آن دسته از هنرمندانی شد که با آرزوی شکستن سنت ها در آتلیه های خود به انتظار معجزه نشسته بودند. کشور های انقلابی برای صدور بسته ایدئولوژیک خود، هنرمندان را به کار گرفتند تا در بازار آزاد جهانی، و با اتکا به شیوههای تبلیغاتی آنان به جذب هرچه بیشتر مشتری بپردازند. این سیاست موجب جوشش خلاقیت از درون جوامع هنری آن ها گردید که پاره ای از سبک های هنری و لشکری از نام های بزرگ در تاریخ هنر به نام آنان ثبت شد.
برای آشنایی با هنر کشورهای متکی به تفکر کمونیستی و علل گرایش آنان به هنرگرافیک، نگاهی به مکاتب بزرگ این رشته، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، لهستان و بخصوص کوبا خواهیم انداخت. مکاتبی که زیر سایه پرچم سرخ، شیوه های مختلفی را برای تبلیغ تفکری واحد به اجرا در آوردند.
انقلاب سوسیالیستی و هنر مردمی
در روزگاری که روسیه از ویرانیهای جنگ اول جهانی و نابسامانیهای انقلاب بولشویکی به خود میپیچید، جهان در هیجان یافتههای زندگی مدرن به سر میبرد. دیری نپایید که این هیجانات راهش را در میان هنرمندان روسی پیداکرد و آنان که خود را صاحب امتیاز جهان مدرن می دانستند، برای حمایت از برنامههای حکومت جدید وارد گود شدند. شرایط به گونه ای بود که تفکرات سوسیالیستی نیاز به تبلیغات وسیع در جامعه ی پرجمعیت و نیمه باسواد شوروی داشت. عدم دسترسی همه اقشار جامعه به وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون، دولت را به فکر تولید انبوه پوستر های تبلیغاتی و ارسال آن با قطار به تمامی نقاط کشور انداخت.
هنرمندان روسی تحت تاثیر تفکرات کمونیستی جاری در جامعه، به حمایت همه جانبه از برنامه های دولتی پرداختند. کارگاههای طراحی پوستر در شهرهای بزرگ تاسیس شد. دولت تولید و تهیه ابزار مورد نیار آنان از جمله ماشین آلات مدرن چاپ را در دستور کار خود قرار داد. همه این عوامل موجب رشد چشم گیر هنر گرافیک و پدید آمدن هنرمندان بزرگی مانند « ال لیزیتسکی» و «سالمون تلینگاتر» شد. هنرمندانی مانند «الکساندر رودچنکو» یکی از نقاشان بزرگ سال های آغازین قرن بیستم نیز برای کمک به آگاهی تودههای مردم از آموزه های کومونیستی، نقاشی را رها کرده و خود را وقف کار در کارگاههای طراحی پوستر کردند. ولادیمیر تاتلین نیز دست به اختراع بخاری زد و این کار را سودمند تر از فعالیت خالص هنری می دانست. ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر فرمگرا نیز در کار طراحی پوستر به نفع حکومت شوروی بود و در یکی از گروه های هنری آن روزگار به اسم «رُستا» فعالیت گرافیکی می کرد. در همین سالها سبکی در هنرهای بصری روسیه پدید آمد که لزیتسکی آن را «پرانز» نام نهاده بود. این واژه که مخفف عبارت «پروژه پایه گذاری هنر نو» بود، حاصل دعوت «مارک شاگال» مدیر دانشگاه هنر «ویتبسک» از مالویچ و تاثیر گذاری او بر «لزیتسکی» بود.
«اتحاد جماهیر شوروی به عنوان عامل آشتی دهنده خاستههای اجتماعی و زیبایی شناسانه انقلابی درچشم غربیها ظاهر شد و طراحی گرافیک به عنوان سخن گوی توده مردم در دوران ماشینی شناخته شد.»(1) استفاده از رنگهای اصلی، چاپ لینونیوم، بهره بردن از امکانات عکاسی، ساختارگرایی و استفاده از چاپ ماشینی در تولید و تکثیر انواع محصولات گرافیکی ، هنرمند روسی را در القای پیچیده ترین مفاهیم در ساده ترین شکل ممکن یاری می کردند. نشریه «نویلوف» که رسانهای برای معرفی هنر جبهه چپ بود، به محفلی برای نفی هنر سنتی و گسترش هنر جدید روسی تبدیل شده بود. «الکساند رودچنکو» با در دست داشتن مدیریت هنری این نشریه و با تکنیکهای بدیعی مانند فوتومونتاژ به تقبیح هنر سنتی و تمجید از دستاوردهای انقلاب می پرداخت. جالب اینکه پرداختن به فوتومونتاژ در گرافیک روسیه همزمان با توجه به مونتاژ در سینمای این کشور بود. مکتب گرافیک روسیه بر پایه دستاوردهای کانتراکتیویستی و سوپرماتیستی بنا شد. گرافیکی که زبان دولت برای تبلیغ بود. اما پس از مرگ لینن دنیای سوسیالیستی رنگ خشونت به خود گرفت و در این میان آنان که به مدد رنگها با دنیا سخن میگفتند از گردونه خارج گشتند. انقلاب ساز مخالفت با هنر مترقی را به صدا در آورد و به حمایت از رئالیسم اجتماعی دل خوش کرد. هنرمندان دچار فقر و گمنامی گشتند و تبعید، ناپدید شدن و خودکشی سرنوشت آنها شد. گرافیک روسیه که روزگاری عامل جذب هنرمندانی مانند «جان هارتفیلد» آلمانی بود، (که فوتومونتاژ را به آنها معرفی کرد) دچار رکود شد و سرنوشت غم انگیزی به خود گرفت.
روزهای سخت ورشو و رسالت مکتب لهستان
گرافیک لهستان نیز مانند شوروی به روی ویرانیهای پس از جنگ بنا شد. اما این ویرانی ها حاصل آتش افروزی جنگ دوم جهانی و حمله هیتلر در سال 1939 به این کشور بود. از کار افتادن چرخ کارخانه ها موجب رکود در صنعت چاپ و به دنبالش افول وابسته آن، یعنی هنر گرافیک شد. دولت کمونیستی لهستان احتیاج به دمیدن روح سرزندگی و تلاش را در جان مردم مصیبت دیده، نیاز جامعه در حال بازسازی خود میدید. در این میان نقش هنرمندان نادیده گرفته نشد.
برخلاف کشورهای بلوک غرب که دارای شبکه های رادیویی و تلویزیونی فراگیری بودند، لهستان بلوک شرقی فاقد این امکانات بود «و رقابت اقتصادی چندانی در آن کشور کمونیستی وجود نداشت. به این دلیل پوستر مراسم فرهنگی، سیرک ها، فیلم های سینمایی و امور سیاسی به رسانه قابل توجهی تبدیل گشت.»(2) مشتریان اصلی کارگاههای گرافیک، موسسات دولتی بودند. طراحان گرافیک خلاق این کشور «تحت حمایت بنگاه انتشاراتی دولتی (WAG) در یک سال بیش از دویست پوستر طراحی نمودند.»(3)
دهه پنجاه شاهد توجه جهان به این مکتب نو ظهور بود. جنبش طراحی گرافیک به رهبری «هنریک توماشفسکی» باعث غرور ملی مردم این کشور شده بود. «توماشفسکی» حتی «پیر برنار»، «فرانسوا میه» و چند طراح فرانسوی دیگر را برای طراحی پوسترهای اجتماعی-سیاسی تربیت کرد. او عقیده داشت «طراح باید هم هنرمند باشد، هم شهروند». دیگر وقت ثبت شدن در صفحه های تاریخ به عنوان یکی از تاثیرگذارترین مکاتب گرافیکی فرا رسیده بود. این مهم را دوسالانه جهانی پوستر ورشو به عهده داشت. مکتب لهستان که تا به امروز تاثیر عمیقی بر گرافیک جهان گذاشتهاست، دارای ویژگیهایی مبتنی بر تصویر سازی و تاثیرپذیری از نقاشی های رمانتیک و اکپرسیو می باشد. علاقه طراحان این سبک به آفریدن نگارهها و فیگورها با استفاده از ابزار نقاشی و تکنیکهای چاپ دستی در تقابل با گرایش غالب دهه های 1940 تا1960 به استفاده از امکانات ماشینی در خلق اثر هنری به ویژه تکنیک های فوتو مونتاژ و کولاژ بود.
با این همه آنچه دامن گیر هنرمندان روسی شده بود، گریبان همتایان لهستانی آنان رانیز گرفت. پرچم سرخ، سایه سنگینش را بر سر لهستانِ جنگزده انداخت. گرافیست هایی مانند «لنیکا» و «استارویسکی» با فهم بموقع این ماجرا با جریان اصلی گرافیک لهستان قطع رابطه کردند. «آنان فهمیده بودند که پوستر لهستان در حال انجماد در یک سبک آکادمیک است».(3) البته طراحانی مانند «والتر سویرزی» در رفع این خطر تلاش های بسیاری کردند و تا حد زیادی گرافیک لهستان را به روزهای خوب خود باز گرداندند.
این همه اما باعث نشد تا طراحان بزرگی مانند «رومن سیسلویچ» و حتی فیلم ساز شهیری مثل «کریستوف کیشلوفسکی» مجبور به گذران زندگی خود در تبعید نشوند.
آمریکا
تب کمونیسم، جهانِ بعد از جنگ دوم جهانی را فرا گرفته بود. 1959 میلادی سالی بود که کوبا، رژیم «باتیستا» را از اریکه قدرت غربی به زیر کشید و «فیدل کاسترو» کمونیست را به رهبری خود برگزید. گرافیک کوبا نیز بر ویرانهها بنا شد. سال ها جنگ داخلی چیزی جز خرابی و فرسودگی برای ملت مقاوم کوبا بجا نگذاشته بود. اما این تازه آغاز راه بود. چشم جنبشهای آزادی بخش امریکای لاتین به مردم کوبا دوخته شده بود. کاسترو باید نشان می داد خراب کردن تنها توانایی او نیست، بلکه در ساخت جامعهای آرمانی نیز تبهر دارد. او نیز از هنر و بخصوص گرافیک برای تبلیغ و فضا سازی اجتماعی چشم نپوشید.
اما هنرمندان کوبایی راه دشوارتری نسبت به روس ها و لهستانی ها پیش پا داشتند. لهستانیها دارای سنت هنری و فرهنگی ریشه دار بودند و در آغاز راه، از این ویژگی بسیار سود جستند. روس ها نیز علاوه بر دارا بودن سنت هنری غنی، سرمایه بسیاری در اختیار داشتند و به همین دلیل امکانات چاپی فراوانی برای تبلیغات فراهم آورده بودند. اما سربازان کاسترو هیچ نداشتند. نه پیشینه هنری قابل توجهی و نه سرمایهای برای هزینه کردن در راه تبلیغات. آنان حتی در مقابل تهاجم فرهنگی و تبلیغاتی آمریکا که در مجاورت آنها بود توان مقابله نداشتند. با اینکه تاریخ کوبای دهه شصت را ورق می زنیم نه روسیه اوایل قرن، و نه لهستان بعد از جنگ دوم جهانی، اما باید به عدم دسترسی این ملت جهان سومی به رادیو و تلویزیون نیز اشاره کنیم.
عجبا که اوراق تاریخ آیندهی روشنی را حداقل برای گرافیک این کشور رقم زده بود. نقاط ضعف هنرمندان کوبایی به نقاط قوتشان تبدیل گشت. آنان را نیازی به سنت های غنی فرهنگی و هنری نبود. طراحان کوبایی در یافته بودند که با فراگیری انواع شیوه های مدرن طراحی گرافیک، و ممزوج کردند آنها، می توان سبکی ملی را پایه ریزی کرد. سبک های هنری «پاپ آرت»، «سورئالیسم»، و مکتب لهستان و روسیه منابع الهام طراحان کوبایی بودند. آنان رنگ های درخشان و فرمهای گویا را با استفاده از چاپ سیلک به روی کاغذ می آوردند تا رابطه ای بی پروا با مخاطب خود برقرارا کنند. حتی روستانشینان نیز در معرض برخورد با پوسترها بودند.
کاسترو حمایت از هنرمندان را دستور کار دولت انقلابی قرار داده بود. او اعلام کرد که هنرمندان در پرداختن به فرم هنری آزاد هستند. به همین سبب آن ها از انجمادی که هنر روسی را به زیر کشاند در امان ماندند. او در 30 ژوئن 1961 در سخنرانی ای تحت عنوان «حرف هایی با روشنفکران» عنوان کرد که آن ها«می توانند جایی در انقلاب برای کار و خلاقیت خود پیدا کنند، جایی متناسب با روحیه آفرینندگی خویش. اگر نویسنده یا هنرمندی انقلابی نیز نباشد، باز هم فرصت آزادی عمل در بیان مطالب خود را خواهد داشت».(4)
رهبران گرافیک کوبا بر آن بودند تا شعار «خوب، مفید، زیبا» که از سوی کاسترو به آن ها دیکته شده بود را به اجرا در آورند. «فلیکس بلتران» مدیر هنری «کمیته پیکار انقلابی» شد. «رائول مارتینز» و «النا سرانو»(طراح پوستر چگوارا) نیز در این پیکار شرکت داشتند. «سازمان اتحاد با آسیا، افریقا و امریکای لاتین» نیز مسوولیت صادرات پوستر به سایر کشور ها را برعهده داشت. راهی که روسها در سرزمین پهناورشان آغاز کرده بودند، و لهستانیها در اروپای بعد ازجنگ ادامه دادند، اینک پیش پای طراحان کوبایی فرش شده بود. برخلاف سایر کشورهای بلوک شرق که به یاری سرمایه های خود، وضع موجود را آرمانی ترین حالت برای نوع بشر می دانستند وظیفه گرافیست کوبایی نشان دادن جهانی آرمانی بود که روزی ملت به آن دست خواهد یافت. به همین سبب گرافیک کوبا راهی را که کشورهایی مانند شوروی و چین پیمودند که حاوی تصاویری ایستا و هندسی بود، کنار نهاده تا به گرافیک پویاتری دست یابند. تصاویر کوبایی سرشار از شور انقلابی و در تعامل با نیاز های مردمی و حرکتهای نو هنری بودند. اما همین گرافیک در دهه های بعد و در تقابل با پوستر های تزئینی امریکایی که بیشتر برای تزیین دیوار اتاق ها طراحی می شدند تا سینه دیوار خیابان ها دشار مشکل شد. زیرا روزگار عوض شده بود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)