موج
ز دام سینه ام ، دل می گریزد
گل من، دیگر از گل می گریزد
مده پندش که این دیوانه ی عشق
زنیرنگ تو عاقل می گریزد
چنان موج هراسانی شب و روز
ز دریا و ز ساحل می گریزد
ز هر قیدی بجز بند محبت
بود هرچند مشکل می گریزد
هم از خصمان عاقل ، میهراسد
هم از یاران جاهل می گریزد
چه سازم با دل دیوانه خویش
ز منهم گاه ، این دل می گریزد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)