فرازهاي زندگي فروغ

زندگي فروغ داراي دو فراز اصلي است كه هريك از ويژگي هاي خاصي برخوردار بود.

در فراز اول و در نوجواني خانه پدري را ترك و به عنوان دختري مستقل زندگي را آغاز مي كند. البته او اتكا به نفس و سرسختي اش را مديون نوع تربيت پدرش مي داند 1عاشق مي شود و ازدواج مي كند فرزند به دنيا مي آورد اما به سرعت دوران عاشقي، ازدواج و مادري وي با طلاق از همسرش «پرويز شاپور» پايان مي يابد !

مجموعه هاي « اسير» (1331) ، «ديوار» (1336) و «عصيان» (1337) به اين فراز از زندگي فروغ تعلق دارد.

در «اسير» او مقهور احساسات جواني و اوهام ذهني است.
در «ديوار» كشمكش هايي در وي وجود دارد و با همين ويژگي هاي جواني ادامه مي يابد و مرز ميان عشق و گناه و شك او را يك دم رها نمي كند...
و در «عصيان » پرسش هايش همچنان پابرجا است.

فروغ فرخزاد در قامت يك زن در راه شعرش ناچار مي شود از همسر و فرزندش جدا بماند و اين رنجي كه هر دو برده اند در سنگيني، ويرانگري و تنهايي مطلق بوده است.

شعر فروغ در اين فراز زندگي حسي و غريزي است و پيوند چنداني با آگاهي هاي فكري و ادبي وي ندارد. تجربه هاي تلخ جدايي از «پرويز شاپور» و پسرش «كاميار» براي فروغ بسيار تلخ، گزنده و سخت بوده است و او براي كنار آمدن با چنين ضربه و صدمه اي به فرصت نيازمند بوده هر چند فروغ با انتخاب شعرش به زندگي ادامه داد اما واكنش ها و اشعار فروغ نشان مي دهد كه عبور از چنين مرحله اي وضعيتي دشوار و سخت را برايش فراهم آورده و رنج ها و تنهايي هايش را تنها توانسته است با تسليم شدن و رضا دادن به چنين وضعي حمل كند.
اما جدايي از «كاميار» كه نمي گذاشتند او را ببينند بسيار برايش دشوار بود:

دانم اكنون از آن خانه دور
شادي زندگي پر گرفته
دانم اكنون كه طفلي به زاري
ماتم هجر مادر گرفته
………
ليك من خسته جان و پريشان
مي سپارم ره آرزو را
يار من شعر و دلدار من شعر
مي روم تا به دست آرم او را
« فكر مي كردم كه اگر من بروم چه كسي موهاي او را شانه خواهد زد؟ چه كسي براي او لباسهاي قشنگ خواهد دوخت؟ چه كسي براي او روي كاغذ عكس فيل و ماشين دودي و سه چرخه خواهد كشيد؟ چه كسي او را به قدر من دوست خواهد داشت !

قضاوت در باره اين بخش از زندگي خصوصي او برعهده هيچ كس به جز خود وي، همسر و پسرش نيست. البته او در «شعري براي تو» به پسرش گفته اميدوار است كاميار روزي وي را بشناسد:

روزي مي رسد كه چشم تو به حسرت
لغزد بر اين ترانة درد آلود
جويي مرا درون سخنهايم
گويي به خود كه مادر من او بود
«شعري براي تو»/ عصيان

اما بار و فشاري كه به لحاظ قوانين اجتماعي بر دوش زني چون فروغ قرار گرفته موضوعي است كه جامعه ادبي، اجتماعي و سياسي ايران نمي تواند در مقابل آن خاموش بماند. اثر سياهي كه جدايي و دوري بر فروغ اعمال كرد تا پايان حيات تمامي شعر و كار وي را تحت تاثير قرار داد تا آن كه فروغ حسين پسر دو جذامي در تبريز را با خود به تهران آورد و وي را به جاي فرزندش قرار داد و اندكي آرام گرفت. در واقع اين تنهايي با «حسين » پسر «نور محمد» تعريف و بازسازي شد.



در فراز دوم زندگي فروغ كه به تولد دوم وي منتهي مي شود، وي با هوشمندي و هوشياري به همراه كوشش و تلاش بسيار علاوه بر شعر به كارهاي سينمايي نيز مي پردازد.

«ابراهيم گلستان» مشوق و دوست نزديك وي در اين مرحله به شمار مي آيد. فروغ در سال 1338 به انگلستان سفر كرد. تا در امور تشكيلاتي تهيه فيلم بررسي و مطالعه كند در سال 1339 در فيلم مراسم خواستگاري از «گلستان فيلم» بازي كرد و در تهيه آن هم نقش به عهده گرفت.
در سال 1340 قسمت سوم فيلم زيباي «آب و گرما » را در «گلستان فيلم» تهيه كرد و نيز در تهيه صداي فيلم«موج و مرجان و خارا» ابراهيم گلستان را ياري كرد.
در بهار 1341 به تبريز مسافرت كرد تا هم در مورد تهيه فيلم در باره جذامي ها مطالعه كند و هم در فيلم«دريا» گلستان را ياري كند. اين فيلم ناتمام ماند. در پاييز 1341 فروغ همراه سه تن ديگر به تبريز رفت و دوازده روز در آنجا ماند و فيلم «خانه سياه است» را از زندگي جذامي ها ساخت، فروغ توانسته بود اعتماد جذامي ها را جلب كند.
فروغ مي گفت: « با آنها خوب رفتار نكرده بودند هر كس به ديدارشان رفته فقط عيبشان را نگاه كرده بود. اما من به خدا نشستم سر سفره شان دست به زخمهايشان مي زدم، دست به پاهايشان مي زدم كه جذام انگشتان آن را خورده بود »

فيلم «خانه سياه است» جايزه بهترين فيلم مستند از فستيوال «اوبرها وزن» را به دست آورد و اين براي يك زن ايراني افتخار بزرگي بود.
اما وي در مصاحبه اي گفت: «اين جايزه برايم بي تفاوت بود من لذتي را كه بايد مي بردم از كارم برده بودم.»

و بالاخره در زمستان 1343 با انتشار چهارمين مجموعه شعرش«تولدي ديگر» تولد دوم خويش را رسماً اعلام كرد، اثري فراموش نشدني در تاريخ شعر و ادبيات اين سرزمين.