وقتي که تنگه غروب بارون به شيشه ميزنه
همه قصه هاي دنيا توي سينه منه
توي قطره هاي بارون ميشکنه بغض صدام
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچي نميخام
پشت اين پنجره ميشينم آواز ميخونم
منتظر واسه رسيدنت تو بارون ميمونم
زير بارون انتظارت رنگ تازه اي داره
منم عاشقترم انگار وقتي بارون ميباره
بعضي وقتها که مياي سر روي شونم ميزاري
تموم قصه ها رو از دل من بر ميداري
اما اين فقط يه خوابه خوابه پشت پنجره
وقت بيداري بازم غم ميشينه تو حنجره
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)