رسم دلداري نميداني سخن هم نشنوي
از کسي نشنيده اي پندي،زمن هم نشنوي
فارغ از مائي چنان اي شمع،کاتش ميزني
صد چو من پروانه بوي سوختن هم نشنوي
ياد ياران کردن از روي هوا يا از هوس
از خدا نشنيده اي وز اهرمن هم نشنوي
بزم خسرو انچنان گرم است اي شيرين دهان
کز سر مستي فغان کوهکن هم نشنوي
هرزه کردي تا به کي اي کبک بي پرواي من
بوي خودرو گل چو من را در چمن هم نشنوي
بسکه رنجاندي دلم را لب فرو بستم زشعر
حرف من را بعد از اين در انجمن هم نشنوي
انچنان خواهم جدايي کز پس صد سال صبر
بوي اين گمگشته را از پيرهن هم نشنوي
معيني كرمانشاهي
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)