دانلود کتاب رمان گل مریم من
نویسنده : الهام ریحانی
موضوع : رمان ، داستان ، ایرانی ، رمان ایرانی
همراهش با پاهای لرزان پیش میروم هیچ صدایی از پذیرایی نمیایید فقط صدای سوختنه هیزمها در شومینه میاید بیبیگل میگوید:اقا رویا خانوم اومدن خدمتتون.
دوروبر را نگاه میکنم هیچکس به جز من در اینجا نیست بیبیگل مرا به جلو میکشاند روی صندلی مینشینم از کسی که روبه رویم نشسته خون تو رگهام ایستاد سریع میایستم با چشمانه گشاد اورا میبینم چندبار پلک میزنم شاید اشتباه کرده باشم ولی نه حقیقت محضه مخصوصا با لیخند همیشگی کناره لبش بازجوووووووو.
میگوید:انتظاره دیدن منو نداشتی نه؟
زبونم به سقفه دهان چسبیده ادامه میدهد:خب من کلا ادم بدقولی نیستم قولم که فراموشت نشده؟





ادرس خانه پدری فروغ رو میدونم یعنی از بیبیگل گرفتم تا محض احتیاط لازمم میشد با ماشینی که شرکو از دوستش قرض گرفت راحتتر میتونیم خانه را دید بزنیم ومثل چندروز پیش از بس کوچه را به بهانه های مختلف بالا وپایین کردم که پاهام تاول زده بود"اما الان راحتم ودر ماشین نشستیم البته با فاصله تا شک برانگیز نشوییم .شب ماشینی جلوی منزلشان ایستاد دقت که کردم دیدم خود نامردشه که از ماشین پیاده شد وبه رانندش نمیدونم چی گفت وداخل رفت .
خب پس معلومه اینها در ارتباط هستن ونصف شب بیرون امد وکسی هم همراهش هست بله یه خانم که بوسیدش از تاریکی شب دارن استفاده میکنن .سرهنگ رو تعقیب کردیم جلوی ویلایی پیاده شد که از ظاهرش حدس مسیزنم خانه خودش باشد خودش که چه عرض کنم همسرش .
شرکو:چیزی فهمیدی؟
در حالیکه عمیقا به فکر فرو رفتم ودارم به دنبال رابطه بین این دو میگردم میگویم:امیری زن داره وازش مثل سگ میکشه وفروغم قبلا عاشق سینه چاک امیری بوده والان از پیش اون میاد درحالیکه اون متاهله ولی نمیدونم از سرهنگ تاحالا طلاق گرفته یا نه که فکر نکنم بخاطر بدست اوردن اموالش مطمئنن صبر میکنه .........نمیدونم مغزم قاطی کرده.
در این سه روز امیری شبها میامد ومیرفت باید سراز کار اینها دربیارم از بین ادرسهای که بیبیگل بهم داده سراغ یکی از خدمه میروم .
منزلشان حوالی خانه ماست وقتی در رو به روم باز کرد گفت:با کی کار دارید؟
عینکم رو که نصف صورتم رو پوشونده برمیدارم مات موند میگوم:مهمان نمیخوایی؟
با تته پته میگوید:ب ....بفرمائید تو.

صفجه : 320
حجم : 1.3 mb
کد:
http://dl.aryapdf.com/gole-maryameman.zip