شخصی که مدعی رسالت از جانب خداوند است، اگر بخواهد دیگران هم ادعایش را بپذیرند، ناگزیر باید دلیلی ارائه کند که ارتباط او را با پروردگار ثابت کند. برای این کار باید کاری انجام دهد که ارائه آن فقط از عهده خداوند برمی‌آید


معجزه و نبوت خاصه
160590849525469161794821872352119590
در مقالات پیش به مسئله‌ی دلالت معجزه بر نبوت خاصه پرداختیم. گفتیم پس از اثبات برخی اصول دیگر از جمله؛ اثبات وجود خداوند حکیم و لزوم نبوّت عامّه، می‌توان به دلالت معجزه بر نبوت خاصه، به عنوان پدیده‌ای که برای رهنمون ساختن بشر به پیامبران راستین ارائه می‌شود، پرداخت. در این دیدگاه، خداوند حکیم برای هدایت انسان‌ها لزوماً پیامبرانی فرستاده است و انسان‌ها با دیدن معجزات، تسلیمِ آورنده آن می‌شوند. شخصی که مدعی رسالت از جانب خداوند است، اگر بخواهد دیگران هم ادعایش را بپذیرند، ناگزیر باید دلیلی ارائه کند که ارتباط او را با پروردگار ثابت کند. برای این کار باید کاری انجام دهد که ارائه آن فقط از عهده خداوند برمی‌آید (تا تمایز او از مدعیان دروغین رسالت آشکار شود). بنابراین عمل مذکور از سویی باید فوق طاقت بشری باشد و از سویی باید قابل تعلیم و تعلم نباشد. تنها در این صورت است که مدعی رسالت می‌تواند همراه با دعوت خود و ارائه‌ی معجزه، تحدّی کرده و بر موارد مشابه پیروز شود و مردم نیز می‌توانند به این ترتیب به سخنان چنین شخصی اعتماد کنند. بنابراین، باید دو ویژگی دیگر به ویژگی‌های معجزه اضافه نمود: نخست، تحدّی در مقام ادعای رسالت و دوم، غلبه آشکار بر شبه معجزات.
بنابراین همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردیم؛ دلالت معجزه بر نبوت خاصه را می‌توان چنین مرور کرد:
اولاً، خداوند حکیم است. ثانیاً، حکمت خداوند اقتضا دارد که پیامبرانی را برای هدایت انسان‌ها بفرستد. ثالثاً، مردم به گونه‌ای آفریده شده‌اند که ادعای نبوّت را از کسی که معجزه می‌آورد، سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمی‌گوید، می‌پذیرند. رابعاً، با توجه به مقدّمات بیان شده، اگر سخن مدّعی نبوت، که معجزه آورده است، دروغ باشد، چون موجب گمراهی مردم می‌شود، باید خداوند رسوایش کند، وگرنه مردم به گم راهی می‌افتند و این خلاف حکمت الهی است. نتیجه آنکه چون مدّعی نبوّت معجزه آورده است و خداوند رسوایش نمی‌کند، پس در مدعایش راست‌گوست.
سخنان یک دانشمند و یا یک فیلسوف در سطح حرف‌های بشری است، لذا می‌توان با استفاده از روش‌های معمول آن‌ها را اثبات کرد. پیامبران از روش علوم به معارف الهی دست نیافته‌اند بلکه روش آن‌ها در دریافت معارف وحی است


تا کنون، برخی دلایل اثبات نبوت خاصه از طریق معجزه را بیان کردیم و به نظر می‌رسد این مقدار برای یک بحث مقدماتی کافی است. اکنون ممکن است برخی سوالات در ذهن خواننده‌ی محترم ایجاد شود که برخی از این سوالات و پاسخ اندیشمندان مسلمان به آن‌ها را ذکر می‌کنیم:
سوال: اگر پیامبر حرف‌های منطقی می‌گوید و تمام بیانات او مطابق عقل و برهان عقلی است، پس دیگر چه نیازی به معجزه است؟ انسان‌ها در دوره بلوغ فکری خود، نیازی به معجزه ندارند و ضرورت معجزه برای دوره‌ی طفولیت بشر است و نه دوره‌ی بلوغ فکری او. انسان‌ها می‌توانند با عقل و منطق مدعیات پیامبر را مورد ارزیابی قرار دهند و در صورتی که آن‌ها را مطابق عقل بدانند، لازم است که آن‌ها را بپذیرند.
پاسخ: اولاً یک پیامبر یک حکیم یا دانشمند نیست تا حرف‌های خود را با متدلوژی فلسفی یا علمی اثبات کند. سخنان یک دانشمند و یا یک فیلسوف در سطح حرف‌های بشری است، لذا می‌توان با استفاده از روش‌های معمول آن‌ها را اثبات کرد. پیامبران از روش علوم به معارف الهی دست نیافته‌اند بلکه روش آن‌ها در دریافت معارف وحی است. به بیان دیگر، پیامبران تنها مدعی سخنان منطقی نیستند بلکه علاوه بر آن مدعی‌اند که این حرف‌های مطابق عقل و برهان نه سخنان آن‌ها بلکه سخن خداوند متعال است. بنابراین آن‌ها دو ادعا دارند؛ بخش اول ادعای آن‌ها که برهانی بودن مدعیاتشان است با برهان قابل اثبات است، ولی بخش دوم مدعیات ایشان (اینکه مدعیات آن‌ها از سوی خداوند است) نیاز به دلیل جداگانه‌ای دارد؛ معجزه.
15890117731452691641808042225137132211247
شهید مطهری در این زمینه می‌گوید:

«فرض کنید یک وقتی آقای سقراط می‌گوید که من چنین فلسفه‌ای را در اخلاق دارم. وقتی ما حرف‌های سقراط را منطقی دیدم می‌پذیریم. اما اگر سقراط گفت این حرف‌هایی که من می‌گوییم حرف من نیست پیام خداست و من پیام خدا را به شما ابلاغ می‌کنم، آن وقت می‌گوییم این را دیگر باید اثبات کنی. به صرف اینکه حرف‌های تو منطقی است; دلیل نمی‌شود که این حرف‌ها مال خدا باشد، منطقی بودن حرف یک مسئله است و مال خود این شخص نبودن و مال خدا بودن و تضمین خدایی داشتن; و قهرا اطاعتش پاداش خدایی داشتن و مخالفتش کیفر خدایی داشتن، مسئله دیگری است... . پس در دوره بلوغ فکری هم ولو صحت تمام گفته‌های پیغمبر را برهان علمی و عقلی درک کنیم; باز اگر بخواهیم پیام آوری او را تصدیق کنیم; احتیاج به معجزه دارد.» (مرتضی مطهری، آشنائی با قرآن، جلد 2)
ثانیاً، انبیاء هیچ‌ یک هیچ معجزه‌ای را برای اثبات معارف خود نیاوردند، و نمی‌خواستند با آوردن معجزه مسئله توحید، معاد و ... را که از طریق عقلی قابل اثبات است اثبات نمایند. پیامبران هیچ‌گاه دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز نکردند، بلکه زمانی که با شبهات منکرین و یا با درخواست معجزه رو به رو شدند از معجزه استفاده نمودند؛ به همین دلیل است که معجزه همواره با تحدّی همراه است. برای مثال، حضرت موسی (ع) با آن که عصا و ید بیضاء هم راه داشت،آن را موقعی ارائه داد که با انکار فرعونیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند.
در سوره‌ی ابراهیم (ع) نیز در این باره می‌گوید:
أَلَمْ یأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا یعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَینَاتِ فَرَدُّوا أَیدِیهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیهِ مُرِیبٍ ...«آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیده‌اید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند،ولی آنان از روی تمسخر خنده وار دست بر دهان نهاده و گفتند:ما به آن چه آورده‌اید باور نداریم و در شک و تردید می‌باشیم.پیامبران به آنان گفتند:مگر درباره صانع متعال جاری شکی وجود دارد؟او شما را می‌خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است که در اختیار شما قرار داده است.گفتند:شما همانند ما بشر هستید و می‌خواهید ما را از آن چه پدرانمان می‌پرستیدند باز دارید،پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که پیامبرید.پیامبران به ایشان گفتند آری ما جز بشری بیش نیستیم و از خود مایه‌ای نداریم.خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه معجزه‌ای که نشان گر صحت گفتار ما باشد،ارائه خواهیم داد و به خدا پناه می‌بریم که راه را به ما نشان داده است» (ابراهیم/ 14-9)
این شواهد نشان می‌دهد که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا علیهم السلام با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو می‌شدند که برای رفع شبهه و دفع تشکیک،ارائه معجزه ضرورت می‌یافت و گرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن ضمیر،نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق،بزرگ‌ترین شاهد صدق آنان محسوب می‌گردید.