یکی از علت هایی که قرآن به بیان داستان ها ی مختلف از سرگذشت اقوام مختلف می پردازد ، عبرت گیری آیندگان از گذشتگان می باشد .
یکی از موضوعاتی که جای سخن وعبرت پذیری می باشد ، داستان سرگذشت قوم بنی اسرائیل و روی گردانی آنان از خداوند به سمت گوساله سامری است .
آیا امکان دارد امتی که خدا پرست است ، روزی گوساله پرست شود ؟
با توجه به ماجرای بنی اسرائیل ، می بینیم که این امکان وجود دارد . برای دچار نشدن به چنین سرنوشتی ، کافی است که علل انحراف آنان را بشناسیم .
دلایل انحراف قوم بنی اسرائیل
قرآن از دلایل مهم این انحراف را ، تأثیر محیط و نداشتن ایمان واقعی معرفی می کند.
انواع ایمان
ما دو نوع ایمان داریم ؛ ایمان عمیق وایمان سطحی .
روایات ایمان حقیقی و سطحی را این گونه معنا می کنند ؛ «ایمان حقیقی آن است كه هم به دل و هم به زبان و هم در عمل نشانه ای داشته باشد اما ایمان سطحی ،ایمانی است که تنها نشانه آن ، زبان است .»(بحارالانوار ،ج 22 ، ص352)
گاهی ایمان سطحی ، به ایمان واقعی تبدیل می شود !
فرعون تمام ساحران ماهر شهر را جمع کرد و به آنان وعده داد که اگر بتوانند بر موسی چیره شوند و به وسیله سحر آبروی موسی را بریزند ، پاداش خوبی به آنان خواهد داد .
روز موعود فرا رسید و ساحران به مبارزه با موسی و رسیدن به پاداش های مادی فراوان از فرعون ، به میدان آمدند ، اما آنان هنگامی که قدرت غیبی موسی را مشاهده کردند ، فهمیدند که كار حضرت موسی ، سحر نیست بلکه کاری مافوق مادی و خدایی می باشد ، درآن لحظه بود که به خدای موسی ایمان آوردند .
وقتی فرعون دید که ساحران نقشه ی او را برهم زدند ، آنان را به عذاب عظیمی وعده داد .
اما ساحرانی که اکنون گام در ایمان حقیقی نهاده بودند ، رو به فرعون کرده و گفتند : «فاقض ؛ ای فرعون ! قضاوت كن! هر كاری میخواهی بكن ، قدرت تو محدود به همین دنیا است ، به درستی كه تو فقط در همین دنیا میتوانی حكم كنی .»
كسانی كه منتظر بودند به عنوان جایزه ، سكهای از فرعون بگیرند، بعد از مدت بسیار كوتاهی كارشان به جایی رسید كه به ایمان حقیقی دست پیدا کرده و نه تنها پاداشی از او نمی خواستند ، بلکه با بیانی اظهار کردند که ؛ تمام هستی دیگر برای آنها ارزشی ندارد.
نداشتن ایمان واقعی وحقیقی ، بنی اسرائیل رابیچاره کرد !
قوم بنی اسرائیل ، به دلیل اینکه ایمان واقعی نداشته و تنها به سطح ظاهری ایمان اکتفا کرده بودند ، اندک زمانی بیش نتوانستند به وسیله ایمانشان برقرار باشند وسرانجام به توسط ظواهر دنیا که سامری یکی از مصادیق بزرگ آن بود ، نابود شدند .
خدا می فرماید: با هیچ كس رابطه خویشاوندی و قومیتی نداریم ، با كسی هم دشمنی نداریم ، قانون این است كه هر امتی که پس از پیروزی منحرف شود ، آن امت را سرزنش وسرکوب خواهیم کرد
نقش محیط در پرورش افکار و عقاید
قوم بنی اسرائیل که به موسی ایمان آورده وقدرت خداوند را در نجات قوم موسی را دیده وفرجام کار فرعونیان را در برابر رود نیل مشاهده کرده بودند ، نه تنها درس وعبرت نگرفته بلکه روشن ترین بیّنات و نشانه ها را نیز فراموش کردند و سرانجام از خدای موسی روی گردان شدند .
( اصولاً ما انسان ها هرگاه در مشكلات گیر میكنیم ، خدا را صدا می زنیم ، قرآن نیز از این مسئله از انسان ها انتقاد می کند و میگوید: « فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ»(عنكبوت/65)
مردم وقتی کارشان گیر می کند ، یا الله می گویند و خدا را صدا می زنند ، اما وقتی که از مشکلات نجات پیدا می کنند ، همه چیز را فراموش کرده و مشرک می شوند .)
هنگامی که به قدرت خداوند ، رود نیل برای آنان خشک شد و آنها به سلامت از آن عبور کردند ودرمحیط بت پرستان قرار گرفتند ، محیط درآنان در آنان اثر کرد وفوراً به مخالفت باموسی پرداخته و به او گفتند : «اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ»(اعراف/138) تو هم برای ما بتی همانند بت آنان بساز !
ظلم های بنی اسرائیل
آیههای زیادی در قرآن پیرامون ظلم های بنی اسرائیل بیان شده است ؛
1- «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ»(نساء/155)
2 - «وَ كُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّه»(همان) به آیات خدا كفر ورزیدند.
3 - «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ»(همان) پیامبران را كشتند.
4 - «وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ»(همان) گفتند:برقلب ها و دل های ما پرده ای افتاده است .
5- «وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظیماً»(نساء/156) به حضرت مریم بهتان زدند.
6- «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهًِ»(نساء/157)
نتیجه ی کفران نعمت بنی اسرائیل !
«فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ»(نساء/160) خداوند می فرماید : به خاطر ظلم هایی که بنی اسرائیل مرتکب شد ، «حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ» بسیاری از نعمات پاك و طیب را برایشان حرام كردیم .
اصولاً ما انسان ها هرگاه در مشكلات گیر میكنیم ، خدا را صدا می زنیم ، قرآن نیز از این مسئله از انسان ها انتقاد می کند و میگوید: « فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ» مردم وقتی کارشان گیر می کند، یا الله می گویند و خدا را صدا می زنند ، اما وقتی که از مشکلات نجات پیدا می کنند ، همه چیز را فراموش کرده و مشرک می شوند
کارهای خدا سنت است
خدا می فرماید: با هیچ كس رابطه خویشاوندی و قومیتی نداریم ، با كسی هم دشمنی نداریم ، قانون این است كه هر امتی که پس از پیروزی منحرف شود ، آن امت را سرزنش وسرکوب خواهیم کرد . (نساء/160)
هم رنگ جماعت شدن ، اشتباه است!
به عده ای که می گوییم : چرا چنین خطا و اشتباهی را مرتکب شدی ؟ در توجیه کار خود می گویند: اکثریت این کار را می کنند ! من یک نفر هستم .
در پاسخ می گوییم :حضرت ابراهیم هم یك نفر بود، اصولاً خداوند در قرآن در بسیاری از موقعیت ها از جماعت و اکثریت انتقاد كرده است ؛ این نشان می دهد که جمعیت واکثریت اصل نیستند ، بلکه حق و حقیقت ودرستی اصل است ، اگرچه به وسیله اندک افراد و یا حتی یک نفر مطرح شود .
اگر اکثریت به دنبال حق و درستی رفتند اینجا جمعیت واکثریت ارزش گرویدن را پیدا می کنند ، اما اگر اكثریت بیان کردند که : ما خدا را نمیخواهیم ، ما پیغمبر را نمیخواهیم ، ما قرآن را قبول نداریم ، به حجاب و آموزه های دین پشت كردند ، این جا دیگر اكثریت ارزش ندارند .
در یک کلام اینکه ؛ اكثریت به خودی خود ، ملاک ارزش گذاری نمی باشند !
نتیجه گیری :
در یک جمع بندی ، قرآن کریم به ریشه یابی این رویداد پرداخته و عواملی چون ؛ نداشتن ایمان واقعی وبازتاب محیط را در رفتارهای آدمی مؤثّر می داند .
به عبارتی می توان گفت که هر اندازه ایمان آدمی از عمق بیشتر و ریشه های محکم تری برخوردار باشد ، انسان را از انحرافات اخلاقی و رفتاری و دینی ، بیشتر دور نگه خواهد داشت .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)