امپراتوری دوم فرانسه



امپراتوری دوم فرانسه یا امپراتوری دوم به رژیم پادشاهی ناپلئونگرایناپلئون سوم از ۱۸۵۲ تا ۱۸۷۰ میلادی؛یعنی بازه میان دو رژیم جمهوری دوم فرانسه و جمهوری سوم این کشور گفته می‌شود.


برآمدن ناپلئون سوم



جمهوری دوم با نمونه نخستینش یک تفاوت داشت و آن اینکه در نتیجه عملکرد امپراتوری ناچار بود مردم را به سوی آشتی ابدی و دادگری رهنمون سازد.ناتوانی این رژیم در بهره‌گیری از اختیارات این دستگاه فرمانروا همچون رای همگانی مردم،سود بردن از ابزارهای زندان و تبعید،رسوا کردن رژیمهای پیرو الیگارشی،سبب پدید آمدن پرسشهای فراوانی در ویر مردمان شد که اینان در پاسخ بدان درماندند.این وضعیت سبب بازگشت «اندیشه ناپلئونی» به کشور شد.با مراجعه به رای مردم یک نماینده را برای پاسداری از دموکراسی می‌بایست برگزینند که او برترین مردمان بود.او همچنین نماینده ناپلئون یکم بود؛فرزند انقلاب و پاسدار دوره انقلابی.
در ۱۴ ژانویه ۱۸۵۲ ناپلئون سوم یک نظامنامهٔ ضدپارلمانی را پایه‌ریزی نمود.این نظامنامه به راستی باززایندهٔ نظامنامه سال ۱۸۴۸ بود.همه قدرت به امپراتور سپرده شد و اکنون او قَیِّم مردم بود.مردم که دیگر هیچ توانی برای اصلاحات نداشتن تنها امیدوار به نیکخواهی امپراتور ماندند. او کنسولهایی را برای آماده‌سازی قانون گمارد و سنا تبدیل به یک بخش سازنده و اساسی امپراتوری شد.یک نوآوری انجام شد و آن پدید آوردن بدنهٔ قانونگذار با رای همگانی بود، البته هم? قانونها را قوه مجریه پیشنهاد می‌داد.در ۲ دسامبر ۱۸۵۲ در حالی که هنوز اندیشه ناپلئونی و ترس از هرج و مرج بر همه چیره بود یک همه‌پرسی برای گزینش امپراتور انجام شد که همه یکصدا به ناپلئون سوم رای دادند.
ناپلئون سوم به زودی به همگان نشان داد که دادگری با آزادی یکسان نیست.او به زودی روح ملی فرانسویان را که در رای همگانی،روزنامه‌نگاری،پار ��?? �� �مان،آموزش و پرورش و انجمنها آفریده شده بود را زمینگیر ساخت.قوه مقننه اجازه نداشت نه رئیسی برای خویش برگزیند نه رویه‌ای را پیش گیرد نه لایحه یا قانونی را تصویب کند نه جزئیات بودجه را از دید بگذراند و نه از افکار عمومی آگاهی داشته باشد یا نظرسنجی‌ای انجام دهد.همچنین حق رای همگانی را با گماردن کسانی برای نظارت و کنترل بر رای مردم و دستکاری در رایهای ایشان خدشه‌دار نمود.همچنین نشریات و مطبوعات را نیز برای سانسور زیر فشار گذاشت.همچنین برخورد مخالفانش را زیر ذره‌بین بدبینی خویش گذاشت.حمله یک جوان ایتالیایی به نام فلیچه اورسینی به امپراتور در سال ۱۸۵۸ بهانه خوبی بودتارژیم فشار را به بهانه امنیت همگانی بیشتر کند.تبعید،بازداشت و نفیِ بلد همگی بدون محاکمه افزایش یافت.نظارت سختگیرانه بر امر آموزش بیشتر شد و آموزش فلسفه نیز نهی شد.
برای هفت سال فرانسه زندگی سیاسی نداشت.امپراتوری با همه‌پرسیهای چندگانه به فرمانروای می‌پرداخت.پس از سال ۱۸۵۷ اپزیسیون دیگر وجود نداشت،تا سال ۱۸۶۰ شمار اپوزیسون به این پنج تن رسیده بود:داریمون،امیل الیویه،هنون،ژول فاور و ارنس پیکار.همچنین هواخواهان پادشاهی نیز به سستی گراییده بودند

سراشیبی



ناپلئون سوم پس از چند رویداد نزدیک به هم بسیار شاد و خوشنود گشته بود؛نخست جنگ کریمه که پس از صلح روسیه را از دریای سیاه دور نگاه داشته بود،و دیگر زاده شدن اوژن بوناپارت که نشان از این می‌داد که پادشاهیش پس از او بی‌جانشین نخواهد ماند.
او پس از ایتالیا فرانسه را به سوی جنگ با اتریش رهبری نمود.فرانسه پیروز شد و نیس و ساووا را به دست آورد ولی کاتولیکها که از امپراتوری پشتیبانی می‌کردند از هتک حریم ایتالیا رنجیدند.اپوزیسیون تندروی کاتولیک سر برآورد وحتی هنگام فرستادن گروهی به سوریه برای یاری رساندن به مارونی‌های ستمدیده کاتولیک به دست دروزی‌ها در سال ۱۸۶۰ نیز خاموش نشدند.از سوی دیگر امضای پیمان بازرگانی با انگلستان در ژانویه ۱۸۶۰ برای صنعت فرانسه یک شوک بزرگ بود.پشتیبانان صنعت بومی و کاتولیکها خواستار یک استبداد دست کم اخلاقی شدند.
در ۱۶ آگوست ۱۸۵۹ ناپلئون در بازگشت از ایتالیا فرمان عفو عمومی داد.این نشانگر آغاز چرخش پادشاهی او به سوی آزادی بود که در ده ساله پایانی فرمانرواییش پی گرفته شد.