هم نشین لحظه های تنهاییم ! سلام...
داشتههایم ناچیز و نداشتههایم فراوان.
در بین این داشتههای ناچیز برترینهایم هیچ. در پی نوری میگشتم، سفیدی، روشنایی...
پس چرا هنوز دوستم داری؟!!!
شاید چون تو مهربونی، و من دوستت دارم چون محتاجم و تو شایسته،
اما دوستی خوب نیستم و آنچه خود دوست دارم برایت و برایم میخوام و نه آنچه را دوست داری
حال چه میتوان گفت با این همه نا رفیقی منو و مهربونی تو...؟!!!
آخه جنس من از جنس تو نیست ! جنس من ناخالصی داره ، اما تو پاک و زلالی.
این بنده ی حقیر و ناچیز ، درمانده و بی حوصله ات رو ببخش ، که این روزها مث دختر بچه ها ، کم طاقت و بهونه گیر شده...!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)