نفسش بند آمده بود. دوباره به پشت سرش نگاه کرد. صدای پارس سگهنوز توی گوشش پیچیده بود. در یکی از خانه ها باز شد.و او داخل رفت. کاش نمی رفت . سگها فقط گاز می گیرند!
_ چیزی شده دخترم؟ بیا تو!...
نفسش بند آمده بود. دوباره به پشت سرش نگاه کرد. صدای پارس سگهنوز توی گوشش پیچیده بود. در یکی از خانه ها باز شد.و او داخل رفت. کاش نمی رفت . سگها فقط گاز می گیرند!
_ چیزی شده دخترم؟ بیا تو!...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)