طبع خشن شاه صفی دوره سلطنت شاه صفى، دوره‏اى خونین، هول انگیز، اماکوتاه بود. در حال مستى که براى او تقریباً دائمى شده بود، خشونت طبعش، غالباً بهنحو موحشى، بى نقاب مى‏شد و به حد جنون جنایت مى‏رسید. در پاره‏اى از این موارد،بزرگان، درباریان، خواجه سرایان و حتى همسران خود را به طور بى رحمانه‏اى به مرگ وشکنجه محکوم مى‏کرد. بر اثر این جنون جنایت، ارتش و دربار خود را از رجال کار آمدتهى ساخت. زینل خان شاملو را که در زمان شاه عباس، بغداد را از سلطه عثمانى نجاتداده بود، به خاطر شکستى که در حدود قلعه مریوان بر سپاه او وارد آمد، تحت تأثیرخشم بى لگام ناشى از جنون آنى به هلاکت سپرد «1038 ق / 1629 م». امام قلى خان، پسرالله وردى خان، و فاتح هرمز و بیگلر بیگى فارس را به خاطر آن که برادرش داود خان درقراباغسر به شورش برداشته بود بى هیچ دلیلىبا سه فرزند او، در قزوین به قتل آورد «1042 ق / 1632 م» . این قتل جنون آمیز که بهتوطئه مادرش و خواجه سرایان دربار انجام گرفت، سرآغاز تصفیه هاى خونین در سپاهایران شد و اعتماد و علاقه سران سپاه را نسبت به وى به شدت متزلزل کرد. برخى ازشاهدان عینى حوادث آن دوران، به این اندیشه افتادند که در تمام تاریخ ایران دوره‏اىاین اندازه خونین، موحش و بى شفقت نبوده است. چنین مى‏نماید که این شاهدان، عصر خودرا پایان تاریخ مى‏دیده‏اند، و الا این سنت آدم کشى بعدها هم به وفور درایران بهمنصه ظهور رسید؛ در عین حال گویى از تاریخ گذشتگان هم اطلاع چندانی نداشتند، چهباید مى‏دانستند که جنون آدم کشى ویژه شاهان صفوى نبوده، و میراثى سنگین ازدورانهاى گذشته است؛ که وجود استبداد وقدرت مطلقه، به صورت از میان بردن نیروهاىفداکار و شخصیتهاى پایدار این مرز و بوم همواره خود را نشان داده و نتیجه منطقى آنقدرت مطلقه را به شکل فساد مطلق آدمکشى بارز ساخته است.

دوران سلطنت شاهصفى، چهارده سال به طول انجامید؛ تنها خدا مى‏داند که اگر این درنده انسان نمابیشتر از این مى‏زیست، جنایتهایش به چه عواقب سخت‏ترى منجر مى‏شد؛ شاه صفى در 12صفر 1052 ق / 12 مه 1642 م، ظاهراً بر اثر افراط در شرابخوارى و شاید هم مسموم کردنوى، عجلش فرا رسید و حیاتش پایان یافت. نعش شاه را به قم برده و به خاک سپردند. سلطنت نیز به پسر خردسالش عباس رسید که بهشاهعباس دوم مشهور شد