شاه اسماعیل اول صفوى907 - 930 ق / 1502 - 1524
اسماعیلمیرزا، ملقب به ابوالمظفر بهادر خان حسینى، فرزند سلطان حیدر و نواده دخترى اوزونحسنآققویونلو بود.
اسماعیل در 892 ق / 1487 م در اردبیل دیده به جهان گشود. وىپس از کشته شدن پدرش، سلطان حیدر «893 ق / 1448 م» در جنگ بایعقوببیگ آق قویونلو و متحدش فرخ یسار شروانشاه، به همراه برادرانش در حصار استخرزندانى شد «عالم آراى عباسى، ص 32؛ جهانگشاى خاقان، صص 44 - 46». رستمبیگ آق قویونلو در 898 ق / 1493 م فرزندان حیدر را از زندان آزاد ساخت «حبیبالسیر، ج 4، صص 439 - 440» و آنان را بهتبریزفرا خواند. در پى کشته شدن سلطان على،برادر بزرگتر اسماعیل در نبرد با رستم بیگ، یاران و مریدان، اسماعیل میرزا را که درآن هنگام کودکى شش ساله بود، با اجازه مادر از اردبیل به گیلان «لاهیجان» بردند. درگیلان، کارکیا میرزا على، فرمانرواى محلىلاهیجانودیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندانصفوى بود در نگه داشت شیخ اغلى خردسال اهتمام کرد.
اسماعیل پنج سال در آنجاماند و با مراقبتهاى شمس الدین لاهیجى که از فضلاى آن دیار بود؛ فارسى، عربى، قرآنو مبانى و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت «احسن التواریخ، ص 9؛ جهانگشاى خاقان، صص 64 - 67». افزون بر این، در این مدت، زیر نظر هفت تن از اعیان صوفى لاهیجان فنونرزم آموخت «جهانشگاى خاقان، ص 57».
اسماعیل با آنکه هنوز کودکى خردسال بوداز جانب مریدان پدر، صوفى اعظم، مرشد کامل و شیخ و سلطان محسوب مىشد و حتى او رابه عنوان شاه تلقى مىکردند. رستم بیگ چند بار فرستادگانى به طلب دو کودک شیخ حیدربه گیلان فرستاد و هر بار، کارکیا، فرستادگان او را با عذرهاى عاقلانه عودت مىداد. رستم گمان مىکرد ابراهیم هم در گیلان است و از جستجو کردن او و مادرش در اردبیلغافل ماند. اما اسماعیل که در همین سالهاى خردسالى در دستگاه کارکیا آزموده شدهبود، به تدریج از اعتقاد غلات که وى را مظهر الهى تلقى مىکردند فاصله گرفت و آنگونه که به بعضى ونیزیهاى مقیم ایران در آن ایام گفته شد، از اینکه یاران وى را بهچشم خدایى بنگرند اظهار نفرت مىکرد. اینکه شمسهاى از این دعوى الوهیت در اشعارترکى او هست، اگر جعلى و ساختگى نباشد، ممکن است مبنى بر مصلحت وقت و ضرورت تسلیمبه اعتقاد مریدان باشد که بدون آن، جانبازى آنها در حق شیخ و مرشد جوان غیر ممکنمىشد. این مریدان در گرماگرم هنگامه کارزار، عنایت این شیخ و مرشد را حامىو حافظخود مىدانستند و «قربان صدقه» او مىرفتند. در واقع شیخ اغلى خردسال که نزد مریدانمظهر الوهیت و صوفى اعظم بود، وقتى به تشویق و الزام مریدان در محرم 905 ق / اوت 1499 م به قصد تسخیر ولایات ایران به حرکت درآمد، هنوز تا حدى آلت دست و اغراضسرکردگان قزلباش بود و سیزده سالى بیش نداشت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)