نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: بگذر از نی، من حكايت ميكنم - زیباست

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    جزیره کیش
    نوشته ها
    2,485
    تشکر تشکر کرده 
    912
    تشکر تشکر شده 
    2,362
    تشکر شده در
    1,072 پست
    قدرت امتیاز دهی
    263
    Array

    بگذر از نی، من حكايت ميكنم - زیباست

    بگذر از نی، من حكايت ميكنم

    وز جدايی ها شكايت ميكنم


    ناله های نی ، از آن نی زن است

    ناله های من ، همه مال من است


    شرحه شرحه سينه ميخواهی اگر

    من خودم دارم ، مرو جای دگر


    اين منم كه رشته هايم پنبه شد

    جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد


    چند ساعت ، ساعتم افتاد عقب

    پاك قاطی شد سحر با نيمه شب


    يك شبه انگار بگرفتم مرض

    صبح فردايش زبانم شد عوض


    آن سلام نازنينم شد «هلو

    وآنچه گندم كاشتم ، روييد جو


    پای تا سر شد وجودم «فوت» و«هد»

    آب من«واتر» شد و نانم«برد»


    وای من! حتي پنيرم «چيز» شد

    است و هستم ، ناگهانی «ايز» شد


    من كه با آن لهجه و آن فارسی

    آنچنان خو كرده بودم سال سی


    من كه بودم آنهمه حاضر جواب

    من كه بودم نكته ها را فوت آب


    من كه با شيرين زبانيهای خويش

    کار خود در هر كجا بردم به پيش


    آخر عمری ، چو طفلي تازه سال

    از سخن افتاده بودم ، لال لال


    كم كمك ،‌ گاهي «هلو» ، گاهي «پيليز»

    نطق كردم! خرده خرده ، ريز ريز


    در گرامر همچنان سردرگمم

    مثل شاگرد كلاس دومم


    گاه «گود مورنينگ» من جای سلام

    از سحر تا نيمه شب دارد دوام


    با در و همسايه هنگام سخن

    لرزه می افتد به سر تا پای من


    مي كنم با يك دو تن اهل محل

    گاهگاهي يك «هلو» رد و بدل


    گر هوا خوبست يا اين كه بد است

    گفتگو درباره اش صد در صد است


    جز هوا ، هر گفتگويی نابجاست

    اين جماعت ، حرفشان روی هواست


    بگذر از نی ، من حكايت مي كنم

    وز جدايی ها شكايت مي كنم


    نی كجا اين نكته ها آموخته

    نی كجا داند نيستان سوخته


    نی كجا از فتنه های شرق و غرب

    داغ بر دل دارد و تيشه به فرق


    بشنو از من ، بهترين راوی منم

    راست خواهی ، هم نی و هم نی زنم


    سوختند آنها نيستان مرا

    زير و رو كردند ايران مرا


    كاش ميماندم در آن محنت سرا

    تا بسوزانند در آتش مرا


    تا بسوزانندم و خاكسترم

    در هم آميزد به خاك كشورم


    ديدی آخر هر چه رشتم پنبه شد

    جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد





    شاعر :هادی خرسندی
    ________________________________________________

    نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است
    گــر تــو آزاد نباشي همــه دنيــا قفس است

    60187146022645756403


    آرزوی من اینست ؛ خداوند هیچگاه شاهد لبخند ابلیس بابت اشتباهات من نباشد


    EmAd.M

  2. کاربر مقابل از emad176 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/