احمد شاملو این شعر را درستایش وسوگ خسرو گلسرخی سروده است
زاده شدن
برنيزهء تاريك
همچون ميلادِ گشادهء زخمي .
سِفْرِ يگانهء فرصت را
سراسر
در سلسله پيمودن.
برشعلهء خويش
سوختن
تاجرقهء واپسين،
برشعلهء حرمتي
كه درخاكِ راهش
يافته اند
بردگان
اين چنين اند.
اين چنين سرخ و لوند
برخار بوتهء خون
شكفتن
وينچنين گردن فراز
برتازيانه زارِ تحقير
گذشتن
وراه را تاغايتِ نفرت
بريدن.-
آه ،ازكه سخن مي گويم؟
ما بي چرا زندگانيم
آنان به چرا مرگِ خود آگاه هان اند.
--------------------------------------------------------------
این شعر به نظر خودم یکی از فلسفی ترین و پرمحتوا ترین اشعاریست که در طی زندگانی بی فروغم خوانده ام و هزاران سپاس بر تو ای بزرگ مرد شعر معاصر ایران زمین ؛ یادت گرامی و نامت جاویدان بادا .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)