میبارد و مینالد آبی آسمان… به تابش باران نگاه کن…
نگاه کن که باران چگونه از بالاترین نقطهی آسمان به پایین فرود میآید….
به زیر پای مردمان…خاضعانه و خاشعانه…بدون هیچ غروری…
پاک و ساده…آیا درخششش را نظارهگر بودی؟ آیا پاکی و صداقتش را درک کردی؟
زلالترین آب آسمان ساده و بیریا به پای مردمان میبارد…مردمانی که خود را نشناختهاند…
صورتکی بر چهره زدهاند که خود نیز آن را باور کردهاند… دور خود میچرخند…روی افق…
اما آسمان در حال نوازش است…نوازش صدای باران…
ما در پاکترین نقطه اوج…یادمان رفته که خود نیز از همان جا بودهایم، خود نیز زلال بودیم، اما قرعه به نام ما افتاد…آیا وفادار بودیم؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)