شهر من، ای شهر پیكر سوخته!
باغ و بستانت سراسر سوخته
با سموم بادها بر دامنت
بید بندهای تناور سوخته
خاطرات سبز تو دیریست دیر
با شقاقی های پرپر سوخته
روی دشت سینه خونین تو
سرو پژمرده، صنوبر سوخته
زنبق و یاس و گل و نسرین تو
در هجوم باد صرصر سوخته
ایستاده بر فراز شانه ات
نخل قد افراشته سر سوخته
در كنارت مادر از داغ پسر
خواهر از داغ برادر سوخته
در دل و در سینه و پهلوی تو
دشنه و شمشیر و خنجر سوخته
از فراق سینه سرخان شهید
اشك در چشم كبوتر سوخته
نغمه هایت در گلو خشكیده است
مثل پروازی كه در پر سوخته
نی شگفت از غصه ات در آسمان
گز هزاران مهر و اختر سوخته
غم مخور ای قهرمان شهر نجیب!
دشمنان را می به ساغر سوخته
قهرمانان تو جاویدان شدند
دشمنت با قهر داور سوخته
سبز می گردی در آغوش بهار
این بهارستان پیكر سوخته!
سیمین دخت وحیدی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)