شیوا لباس مانکن و زیبای اهدای جان را به تن کرد. شال بلندی را که روی لباس داشت روی سرش انداخت و مقابل آینه ایستاد. لباس زیبا چون جواهری می درخشید. پارچه لخت و لطیف پیراهن با حرکات شیوا همچون درسا موج برمی داشت و شیوا را دلربا تر می کرد. مقابل آینه ایستاده و خود را نگاه می کرد که چند ضربه به در نواخته شد و صدای جسیکا از پشت به در به گوشش خورد:
_شیوا، شما اینجایید؟
شیوا از شنیدن صدای جسیکا تعجب کرد. از مقابل آیینه گذشت و در را باز کرد. جسیکا از دیدن شیوا در آن لباس حیرتزده شد و گفت:
_لباس زیبایی دارید، خیلی زیباست!
شیوا لبخندی زد و گفت:
_هدیه کریسمسه. جان به من هدیه داده.
جسیکا لبخند مرموزانه ای زد و با کنایه گفت:
_جان همیشه مرد خوش سلیقه ای بوده. جای فرهاد خالیه تا همسرش را تو این لباس ببینه.
شیوا که متوجه کنایه جسیکا شده بود کمی جدی شد و گفت:
_راستی شما اینجا چیکار می کنید؟ شما که رابطه ی خوبی با جان نداشتید.
_فرهاد ازم خواست تا بیام و مراقبتون باشم.
_من بچه نیستم که احتیاج به مراقبت داشته باشم. خودم مواظب خودم هستم. اصلا نمی دونم فرهاد بر چه اساسی اینو ازتون خواسته؟
_مطمعنا شوهرتان مرد فهمیده ای هست و بی دلیل حرفی نمی زنه و شما چه خوشتون بیاد و چه خوشتون نیاد من موظفم که همراهتون باشم.
شیوا با کنایه گفت:
_فرهاد دوست جان فدایی داره!
جسیکا لبخندی زد و گفت:
_این کنایه زهرآگین شمارو فراموش نمی کنم. حالا بهتره بریم پایین.
شیوا همراه جسیکا رفت. وسط پله ها که رسید از دیدن آن همه جمعیت هول شد. از وقتی که به نیویورک آمده بودند قدم به مکان های شلوغ و جشن های باشکوه نگذاشته بود. از اینکه جسیکا باهاش بود احساس رضایت می کرد. وقتی به پایین پله ها رسید نگاه سنگین جان را احساس کرد. او سمت راست درخت ایستاده بود و با نگاهی تحسین انگیز به او نگاه می کرد. شیوا نگاهش را از جان دزدید و سعی حواسش را متوجه جای دیگری کند. تازه متوجه طرز لباس پوشیدن زنان حاضر در جشن شده بود. آرایش های غلیظ و لباس هاینیمه برهنه شان، که قسمت از بدن هایشان برهنه به نمایش گذاشته بود، باعث شرمندگی او شد. او به جای آنها از وقاحت آنها شرمنده شد. سعی کرد آنها را هم نادیده بگیرد، اما هر طرف را که نگاه می کرد تعدادی ازآنها را مشغول خنده و شادی و خوش و بش با مردان بودند. بار دیگر نگاهش به طرف جان کشیده شد. او گیلاسی به دست داشت و به سمت میکروفون می رفت. پشت آن ایستاد و گفت:
_خیلی خوش آمدید.