بس بود این که سوی خود راه دهی نسیم را


بس بود این که سوی خود راه دهی نسیم را
چشم ز رخسان مکن عارض همچو سیم را
من نه بخود شدم چنین شهره‌ی کویها ولی
شد رخ نیکوان بلاعقل و دل سلیم را
شیفته‌ی رخ بتان باز کی آید از سخن
مست بگوش کی کند کن مکن حکیم را