Question
وحى چيست و به چه كيفيت بر پيامبران نازل مى‏شود؟

 Reply
"وحى" در لغت به معناى اشاره‏ى سريع است كه مى‏تواند از جنس كلام يا از باب رمزگويى يا به صورت صوت مجرد از تركيب يا به صورت اشاره و امثال آن باشد. معانى و استعمالات متفاوت اين كلمه در قرآن كريم ما را به چند نكته، توجه مى‏دهد: اول آنكه، وحى مخصوص انسان نيست بلكه به جماد و نبات و حيوان و... نيز تعلق مى‏گيرد. (وحى به اين موجودات همان هدايت ذاتى و غريزى و يا به عبارتى هدايت تكوينى خداوند است كه آنها را به سوى مقصدشان مى‏كشاند.)، اما عالى‏ترين درجه‏ى وحى، تنها به سلسله‏ى پيامبران و اولياى الهى اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى بر قلب پيامبر صلى الله عليه وآله و سخن گفتن خدا با اوست. نتيجه آنكه اساساً با ساير القائاتى كه به بشر مى‏شود، از نظر ماهيت متفاوت نيست، بلكه از نظر درجه فرق مى‏كند. پايين درجه‏ى آن مربوط به جماد و نبات و عالى‏ترين درجه‏ى آن مخصوص پيامبران است. دوم آنكه، وحى در معانى متفاوت نيز استعمال شده است: به معناى اشاره، وسوسه، القا در فهم از راه غريزه و القا از باب رؤيا، و درجه‏ى عالى آن، نطق پروردگار با انبيا و رسل مى‏باشد.
مشخصات وحى عبارتند از: 1- درونى بودن 2- معلم داشتن 3- استشعار 4- ادراك واسطه‏ى وحى. كيفيت نزول وحى بر پيامبران نيز به سه شكل مى‏باشد (گرچه به فرمايش علامه طباطبايى (ره) بازگشت هر سه به يك چيز و آن هم تلقى وحى بلا واسطه از سوى خداست.) كه عبارتند از:
1- تكلم خداوند بلاواسطه 2- تكلم از وراى حجاب 3- تكلم از راه فرستاده و فرشته‏ى وحى. تبيين فلسفى از نزول وحى و شأن فرشته، يادآور اين نكته است كه اصولاً فرشته، واسطه به معناى رايج كه از خدا دريافت كرده و سپس با زبان خاص خويش به پيامبر ابلاغ كند، نيست. او ظرف تجلى پيام الهى است، بنابراين وساطتى به معناى خاص كلمه در بين نيست تا سخن از خطاى او رود. در قسم اول، واسطه‏اى در ميان نيست، و در قسم دوم و سوم نيز اگر پيامبر صلى الله عليه وآله به واسطه و حجاب التفات نكند، وحى را بدون واسطه دريافت خواهد كرد. و نكته‏ى آخر اين كه، حقيقت وحى از نوع علم شهودى است. بنابراين بر خلاف علم حصولى، قابليت كذب و خطا را ندارد. از اين رو انسان مى‏تواند با سير صعودى و تكاملى‏اش به جايى برسد كه به حضور حضرت حق راه يافته و بى واسطه علم الهى را دريافت كند. اينجاست كه از كثرات، دور و از تعلق به غير او آزاد شده و از هر گونه خطا مصون مى‏گردد كه اين همان مقام عصمت انبيا است.

 Creply
"وحى" در لغت به معناى اشاره‏ى سريع است كه مى‏تواند از جنس كلام يا از باب رمزگويى و يا به صورت صوت مجرد از تركيب و يا به صورت اشاره و امثال آن باشد.[1]
اين كلمه در قرآن كريم مكرر به كار رفته است. شكل استعمال اين كلمه و موارد مختلف آن، نشان مى‏دهد كه قرآن آن را منحصر به انسان نمى‏داند و در ساير موجودات زنده نيز، سارى و جارى مى‏داند؛ از اين رو خانه سازى زنبور عسل را نيز نوعى وحى مى‏داند. آرى وحى به اين گونه موجودات، همان هدايت ذاتى و غريزى است كه آنها را به سوى مقصدشان هدايت مى‏كشاند و همين قضيه يكى از دلايلى است كه نشان مى‏دهد جهان هدف دار است و موجودات به طور تصادفى به سوى مقصدشان تمايل ندارند، بلكه با هدايت تكوينى خدا كه همان وحى به موجودات است، اين كار صورت مى‏گيرد. البته وحى، درجات و مراتب متفاوتى دارد؛ و وحى به جماد با وحى به نبات و... در يك درجه نيست، همچنان كه هدايتى كه در نبات و... هست، در جماد نيست.[2]
عالى‏ترين درجه‏ى وحى، همان است كه تنها به سلسله‏ى پيامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى به قلب پيامبر صلى الله عليه وآله از سوى خدا و سخن گفتن خدا با اوست.[3] اين وحى بر اساس نيازى است كه نوع بشر به هدايت الهى دارد تا از يك طرف به سوى مقصدى كه ماوراى افق محسوسات و ماديات است، هدايت شود و از طرف ديگر، به نياز زندگى اجتماعى او كه عبارت است از برخوردارى از يك قانون الهى، پاسخ مثبت داده شود. بنابراين، وحى، دريافت هدايت الهى است از راه اتصال ضمير پيامبر صلى الله عليه وآله به غيب و ملكوت، و پيامبر واسطه‏اى ميان جهان انسان‏ها و جهان غيب است. (البته توضيح خواهيم داد كه انسان‏هاى كامل نيز مى‏توانند افتخار دريافت بعضى از مراتب وحى را داشته باشند).[4]
از كلمات پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله هم مى‏توان فهميد كه اساساً وحى با ساير القائاتى كه به بشر مى‏شود، از نظر ماهيت، متفاوت نيست، بلكه از نظر درجه فرق مى‏كند. مثلاً پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ضمن حديثى مى‏فرمايند: رؤياى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است.[5] اين حديث اشاره مى‏كند كه وحى به انبيا درجه‏ى قوى و نَشَآت پر تلألؤ نورى است كه همگان از پرتو اين نور بهره‏مند و روزى خوارند. مناسب خواهد بود كه در اينجا معانى استعمال شده‏ى وحى در قرآن كريم را بررسى نماييم.[6] در كلام خداوند، وحى در معانى زير استعمال شده است:
به معناى القاى در فهم حيوان از راه غريزه: "وَاَوْحى ربُكَ إلى النَّحلِ"[7] خداى تو به زنبور عسل وحى كرد (يعنى به او آموخت كه مثلاً لانه‏اش را چگونه بسازد.)
به معناى القا از باب رؤيا: "و اَوْحَيْنا الى اُمّ موسى"[8] وحى كرديم (در خواب) به مادر موسى.
به معناى وسوسه: "اَلا إنَّ الشياطينَ ليوحونَ الى اوليائهم"[9] آگاه باش كه شيطان‏ها به دوستان خود وحى (وسوسه) مى‏كنند.
به معناى القا از باب اشاره: "فأَوحى اليهم أن سَبّحوا بُكرةً و عَشِيّاً"[10] پس وحى(اشاره) كرد به سوى آنان، اين كه تسبيح كنيد بامداد و شامگاه.
و عالى‏ترين نوع وحى، به معناى تكلم الهى با انبياو رُسل: "و ما كان لبشرٍ اَن يكلمّه اللَّهُ اِلا وحياً"[11] بشرى نيست مگر اين كه خداوند توسط وحى با او تكلم مى‏كند.
مشخصات وحى به انبيا: 1- درونى بودن 2- معلم الهى داشتن 3- استشعار 4- ادراك واسطه‏ى وحى.
توضيح: مقصود از درونى بودن وحى، اين است كه پيامبران، وحى را از طريق حواس ظاهر تلقى نمى‏كردند؛ بلكه از طريق باطن دريافت مى‏كردند.
قرآن مجيد هم در اين زمينه تعبير به "قلب" مى‏فرمايد: "نزل به الروح الامين على قلبك".[12]
قلب در اينجا يعنى باطن، يعنى نفس و روح. از طرفى، از آنجا كه وحى، تماس با جهان ديگر است، مى‏گويند: وحى، "بيرونى" است. مقصود از معلم داشتن اين است كه، وحى در پيامبران مانند غرايز در حيوانات نيست كه جنبه‏ى آموزش در كار نباشد. از نوع الهام هم نيست (كه در مورد انسان و برخى دانشمندان رخ مى‏دهد) زيرا در الهام، انسان همين قدر احساس مى‏كند كه نمى‏داند وناگهان چيزى به ذهنش مى‏رسد اما احساس نمى‏كند كه با يك معلم سروكار دارد. اما انبياعليهم السلام وجود معلم را احساس مى‏كنند: "علمه شديد القوى"[13] "علمّك مالم تكن تعلم"[14]. مقصود از استشعار اين است كه پيامبر صلى الله عليه وآله هنگام دريافت وحى، متوجه است و استشعار دارد كه اين مطالب را از جايى ديگر دريافت مى‏كند. مانند ما كه نزد معلمى درس مى‏خوانيم و متوجه هستيم كه مقابل او نشسته و گوش مى‏كنيم با اين تفاوت كه معلم پيامبر، در اين عالم نيست. و مقصود از ادراك واسطه‏ى وحى اين است كه، گاه وحى به وسيله‏ى موجود ديگرى به پيامبر صلى الله عليه وآله القا مى‏شود نه اين كه مستقيماً از طرف خداوند باشد. نام اين موجود گاه "روح الامين" عنوان شده، گاه "روح القدس"، گاه "جبرئيل". و پيامبر صلى الله عليه وآله مستشعر به او نيز هست؛ ولى در غرائز و الهامات فردى، اينگونه نيست و كسى وجود معلمى را احساس نمى‏كند. با روشن شدن مفهوم وحى، به بخش دوم سؤال پرداخته و با بيان نكته‏اى، بحث را خاتمه مى‏دهيم.[15]
در قرآن كريم به اشكال سه گانه‏ى نزول وحى به بشر اشاره شده است:
1- تكلم خداوند بلاواسطه، يعنى بين خدا و پيامبر صلى الله عليه وآله، واسطه و حجابى در كار نيست و پيامبر مستقيماً وحى را از منبع فيض دريافت مى‏كند. 2- تكلم خداوند از وراى حجاب 3- تكلم خداوند از راه فرستاده و فرشته‏ى وحى. روشن است كه در دو قسم اخير، بخلاف قسم اول، حجاب و واسطه‏ى بين خدا و نبى صلى الله عليه وآله در كار است؛ البته معناى حجاب و واسطه اين نيست كه دريافت دارنده‏ى وحى را از ارتباط مستقيم با تكلم الهى باز دارد؛ بلكه واضح است كه گوينده، خداست؛ اما به دليل حكمت و مشيت الهى، پيامبر بر حجاب يا واسطه التفات مى‏كند و پيام حضرت حق را از وراى حجاب يا از لسان واسطه مى‏شنود. پر واضح است كه در اينجا نيز رسول، مستقيماً پيام خدا و سخن فيّاض على الاطلاق را دريافت مى‏دارد؛ بنابراين اگر رسول به حجاب التفات كند، گفته مى‏شود كه وحى از وراى حجاب است و اگر بدان التفات نورزد، وحى نسبت به او بلاواسطه و مستقيم است. آنجا هم كه وحى به واسطه‏ى جبرئيل (ع) است، اگر گيرنده‏ى وحى به واسطه توجه نداشته باشد، وحى بلاواسطه از سوى خدا خواهد بود.
در واقع فرشته‏ى وحى ظرف تجلى پيام الهى است، نه آن كه اين پيام را از راه فضاى ادراكى خويش بگيرد و سپس از راه ابزار بيانى خودش تبيين كند؛ بنابراين اگر گفته مى‏شود كه فرشته‏ى وحى، امين است به معناى امانت دارى رايج بين انسان‏ها نيست كه امانت از صاحب امانت به امانت‏دار منتقل شود. كه در اينجا هرچند امانت‏دار معصوم و از هرگونه خيانت مصون باشد، باز قابليت ذاتى خيانت، منفى نيست در حالى كه اين امر درباره‏ى فرشته به گونه‏ى ديگر است. او اصولاً دريافت كننده و منتقل كننده به معناى رايج نيست، او واسطه‏ى بين خدا و رسول نيست؛ بلكه ظرف تجلى وحى و ظهور علم الهى است. بسان صفحه‏اى كه قلم الهى بر آن رقم زند، و اگر پيامبر صلى الله عليه وآله به اين ظرف تجلى و آينه توجه كند، گفته مى‏شود كه تكلم خدا با رسول از راه فرشته صورت گرفته است و اگر رسول - با آن كه علم الهى و مضمون وحى را در اين ظرف تلقى كرده و در اين آيينه منعكس مى‏بيند - به آن التفات نكند و فقط به منبع وحى و مضمون پيام متوجه باشد، اين وحى نسبت به او بى واسطه است. بسان كسى كه تصوير را در آيينه مى‏بيند و از آيينه غافل است.[16]
از اين رو علامه طباطبايى (ره) فرموده است: مى‏توان تمام اقسام نزول وحى را از ناحيه‏ى خدا بدون واسطه دانست.[17] و به همين دليل در آيات ديگرى از قرآن، وحى در تمام موارد به خداوند اسناد داده شده است و اين اسناد مجازى نيست؛ مانند: "انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح والنبيين من بعده".[18]
توجه: وحى از اقسام علم حصولى نيست،[19] بلكه نوعى علم شهودى و حضورى و نوعى كشف تام از خارج و عالم غيب است. اين كشف به دليل حضور حقايق هستى در محضر كاشف، ذاتاً قابليت صدق و كذب را ندارد و تصور كوچكترين خطا در آن به معناى نفى اصول وحى يا نداشتن حقيقت آن است. از اين رو، با استناد به ادله‏ى فلسفى و مراتب جهان هستى و درجات علم و ميدان باز تكامل انسان، مى‏توان به اين نتيجه - كه با آيات قرآن نيز سازگار است - رسيد كه انسان مى‏تواند با سير صعودى و تكاملى‏اش به جايى برسد كه به حضور حضرت حق رسيده و بى واسطه علم الهى را دريافت نمايد و خدا با او سخن گويد، بى آن كه نيازى به الفاظ صوتى محسوس باشد، يا حاجتى به وساطت صور علمى بيفتد، و در اين رتبه وجودى و عظمت روحى است كه از كثرات، دور و از تعلق به هر چه غير اوست، آزاد مى‏شود و از هرگونه وسوسه و گمراهى و خطا مصون مى‏گردد كه اين همان مقام عصمت انبيا است. با اين وصف به نكته‏ى اساسى خواهيم رسيد که:
1- اساساً وحى، ممكن و يكى از مراتب علم است.
2- حقيقت وحى، كشف و شهود عالم غيب است و در اين حقيقت، خطا معنا ندارد.
3- انسان در تكامل خويش مى‏تواند به جايى برسد كه وحى بر او نازل گشته و خود به مقام عصمت نايل شود.[20]
برای مطالعه ی بیشتر، نک: هادوی تهرانی، مهدی، تاملات در علم اصول فقه، دفتر چهارم، مقاله ی: وحی شهود غیب.

[1] راغب اصفهانى، مفردات، ص 515، ماده‏ى وحى.
[2] مطهرى مرتضى، مجموعه‏ى آثار، ج 4، ص 410.
[3] هرچند ادراك حقيقت وحى و كيفيت تنزل آن، امرى آسان و حتى ممكن نخواهد بود.
[4] گرچه علامه طباطبايى (ره) فرموده‏اند: ادب دينى چنين رسم كرده كه وحى جز به كلامى كه بر انبيا و رسل القا مى‏شود اطلاق نگردد. تفسير الميزان، ج 12، ص 423.
[5] مطهرى مرتضى، مجموعه آثار، ج 4، ص 411.
[6] طباطبايى محمد حسين، تفسير الميزان، ج 12، ص 423.
[7] نحل، 68.
[8] قصص، 7.
[9] انعام، 121.
[10] مريم، 11.
[11] شورى، 51.
[12] شعرا، 193. روح امين و جبرئيل (ع) قرآن كريم را بر قلب تو اى پيامبر، فرودآورد تا از انذار دهندگان باشى.
[13] نجم، 5.
[14] نسا، 113.
[15] مطهرى مرتضى، مجموعه آثار، ج 4، ص 411 تا 414.
[16] هادوى تهرانى مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، صص 76 - 77.
[17] علامه طباطبايى محمد حسين، الميزان، ج 4، صص 149 - 150.
[18] نسا، 163.
[19] در علم حصولى فقط صورتى از معلوم در دسترس ما قرار دارد و خود معلوم بالعرض از دسترس ما خارج است. يعنى نمى‏توانيم خود را از چنگ واسطه نجات دهيم و ارتباط با واقعيت اشياء از راه همين صورت علمى است. و اگر اشتباهى صورت گيرد، ما خطا كرده‏ايم و به واقعيت خارجى نخواهيم رسيد و اين به دليل وساطت صورت علمى و تفسير اشتباه ما در تطبيق آن بر خارج است.
[20] هادوى تهرانى مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، ص 78.