نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47

موضوع: داستانهاى بحارالانوار جلد 4

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #10
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض

    23- جلوه گاهى از تربيت فاطمه عليهاالسلام فضه كنيز فاطمه زهرا عليهاالسلام بود و در محضر آن بانوى گرامى پرورش -- يافت ، مدتها مطالب خود را با آياتى قرآنى ادا مى نمود.
    ابوالقاسم قشيرى از شخصى نقل مى كند:
    از كاروانى كه عازم مكه بود، فاصله داشتم ، بانويى را در بيابان ديدم متحير و نگران است . به نزد او رفتم هر چه از او پرسيدم با آيه اى از قرآن جوابم را داد.
    پرسيدم : تو كيستى ؟
    گفت : وقل سلام فسوف تعلمون (اول سلام بگو آنگاه بپرس .)
    بر او سلام كردم و گفتم :
    در اينجا چه مى كنى ؟
    گفت : و من يهدى الله فماله من مضل (فهميدم راه را گم كرده است .)
    پرسيدم : از جن هستى يا از انس ؟
    جواب داد: يا بنى آدم خذوا زينتكم (يعنى از آدميان هستم .)
    گفتم : از كجا مى آيى ؟
    پاسخ داد: ينادون من مكان بعيد (فهميدم كه از راه دور مى آيد.)
    گفتم : كجا مى روى ؟
    گفت : لله على الناس حج البيت (دانستم قصد مكه را دارد.)
    گفتم : چند روز است از كاروان جدا شده اى ؟
    گفت : و لقد خلقنا السموات فى ستته ايام (فهميدم كه شش روز است .)
    گفتم : آيا به غذا ميل دارى ؟
    گفت : و ما جعلنا جسدا لا ياكلون الطعام (دانستم كه ميل به غذا دارد به او غذا دادم .)
    گفتم : عجله كن و تند بيا.
    گفت : لا يكلف الله نفسا لا وسعها (فهميدم خسته است .)
    گفتم : حالا كه نمى توانى راه بروى بيا با من سوار شتر شو!
    گفت : لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا (يعنى سوار شدن مرد و زن نامحرم بر يك مركب موجب فساد است . به ناچار من پياده شدم و او را سوار كردم .)
    گفت : سبحان الله الذى سخر لنا هذا (در مقابل اين نعمت ، خدا را شكر نمود.)
    چون به كاروان رسيديم ، گفتم :
    آيا كسى از بستگان شما در كاروان هست ؟
    گفت : يا داود انا جعلناك خليفة و ما محمد الا رسول الله . يا يحيى خذ الكتاب . يا موسى انى انا الله (فهميدم چهار نفر از كسان وى در كاروان هستند و اسمهايشان داود، موسى ، يحيى و محمد مى باشد. آنها را صدا كردم ، در اين وقت چهار نفر با شتاب به سوى وى دويدند.)
    پرسيدم : اينها با تو چه نسبتى دارند؟
    در جواب گفت : المال و البنون زينة الحيواة الدنيا (دانستم كه چهار نفر فرزندان وى هستند.)
    هنگامى كه آنان نزد مادرشان رسيدند، گفت :
    يا ابتى استاجره خير من استاجرت لقوى امين (متوجه شدم كه به پسرانش مى گويد، به من مزدى بدهند آنان نيز مقدارى پول به من دادند.)
    سپس گفت : والله يضاعف لم يشاء (فهميدم مى گويد مزدم را زيادتر بدهند، از اين رو مزدم را اضافه كردند.)
    از آنان پرسيدم : اين زن كيست ؟
    پاسخ دادند: اين زن مادر ما فضه ، كنيز حضرت فاطمه زهراست كه مدت بيست سال است به جز قرآن سخن نمى گويد.(29)


    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  2. کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/