پدر و مادر عزیزم دوستتان دارم

1-وقتی که تو 1 ساله بودی، اونا(مادرو پدر) بِهت غذا ميدادند و تو رو می شستند! ( تر و خشک می کردند) ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با گريه کردن در تمام شب !

2- وقتی که تو 2 ساله بودی، اونا، بهت ياد دادند تا چه جوری راه بری ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، وقتی صدات می زدند، فرار می کردی!

3- وقتی که 3 ساله بودی، اونا، با عشق غذايت را آماده می کردند ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با ريختن ظرف غذا ،کف اتاق!

4- وقتی 4 ساله بودی، اونا برات مداد رنگی خريدند،تو هم از اونا تشکر کردي، با رنگ کردن ميز اتاق نهار خوری!

5- وقتی که 5 ساله بودی، اونا، لباس شيک به تنت کردند تا به تعطيلات بری ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با انداختن(به عَمد) خودت تو گِل!

6- وقتی که 6 ساله بودی، اونا، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کردند ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با فرياد زدنِ: من نمی خوام برم!

7- وقتی که 7 ساله بودی، اونا، برات وسائل بازی (توپ) خريدند،تو هم از اونا تشکر کردي، با پرت کردن توپ به پنجره همسايه کناری!

8- وقتی که 8 ساله بودی، اونا، برات بستنی مي خريدند ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با ريختن (بستنی) به تمام لباسات!

9- وقتی که 9 ساله بودی، اونا، هزينه کلاسهاي آموزشي تو رو پرداختند،تو هم از اونا تشکر کردي ، با زحمت ندادن به خودت برای ياد گيری!

10- وقتی که 10 ساله بودی، اونا، تمام روز رو رانندگی کردند تا تو رو از تمرين فوتبال به کلاس ژيمناستيک و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببرند ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با بيرون پريدن از ماشين، بدون اينکه پشت سرت رو هم نگاه کنی !

11- وقتی که 11 ساله بودی، اونا تو و دوستت رو برای ديدن فيلم به سينما بردند ،تو هم از اونا تشکر کردي، ازشون خواستی که در يه رديف ديگه بشينند!

12- وقتی که 12 ساله بودی، اونا تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلويزيون بر حذر مي داشتند ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، صبر کردی تا از خونه بيرون بروند!

13- وقتی که 13 ساله بودی، اونا بهت پيشنهاد دادند که موهاتو اصلاح کنی ،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن : شما اصلاً سليقه ای نداريد!

14- وقتی که 14 ساله بودی، اونا، هزينه اردوي يک ماهه تابستانی تو رو پرداخت کردند، ،تو هم از اونا تشکر کردي، با فراموش کردن، نوشتن يک نامه ساده !

15- وقتی که 15 ساله بودی، اونا از سرِ کار برمی گشتند و می خواستند که تو رو در آغوش بگيرند،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با قفل کردن درب اتاقت! (نمی ذاشتی که وارد اتاقت بشوند!)

16- وقتی که 16 ساله بودی، اونا بهت ياد دادند که چطوری رانندگی کني ،تو هم از اونا تشکر کردي، هر وقت که می تونستی ماشين رو بي اجازه برمی داشتی و می رفتی!
17- وقتی که 17 ساله بودی، هنگاميکه اونا منتظر يه تماس تلفني مهم بودند ،تو هم از اونا تشکر مي کردي، با اشغال کردن طولاني تلفن !

18- وقتی که 18 ساله بودی، اونا ، در جشن فارغ التحصيلی دبيرستانت، از خوشحالی گريه کردند ،تو هم از اونا تشکر کردي، اينطوری که، تا تموم شدن جشن، پيش پدرومادرت نرفتي!

19- وقتی که 19 ساله بودی، اونا، شهريه دانشگاهت رو پرداخت كردند، همچنين، تو رو تا دانشگاه رسوندند و وسائلت رو هم حمل کردند ،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن يک خداحافظي خشک و خالی، بيرون خوبگاه، به خاطر اينکه نمی خواستی خودت را بچه ننه نشان بدهي!

20- وقتی که 20 ساله بودی، اونا ازت پرسيدند که ، آيا شخص خاصی (به عنوان همسر) مد نظرت هست؟ ،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن: به شما ربطی نداره !!

21- وقتی که 21 ساله بودی، اونا، بهت پيشنهاد خط مشی برای آينده ات دادند ،تو هم از اونا تشکر کردي ، با گفتن : من نمی خوام مثل شما باشم !

22- وقتی که 22 ساله بودی، اونا تو رو، در جشن فارغ التحصيلی دانشگاهت در آغوش گرفتند ،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن : هزينه سفر به اروپا را برام تهيه کنيد !

23- وقتی که 23 ساله بودی، اونا برای اولين آپارتمانت، بهت اثاثيه دادند ،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن : اون اثاثيه ها چقدر زشت هستن !

24- وقتی که 24 ساله بودی ، اونا دارايی های تو رو ديدند و در مورد اينکه در آينده می خوای با اون ها چی کار کنی ازت سئوال کردند،تو هم از اونا تشکر کردي، با فرياد زدن : لطفاً در کارهاي من دخالت نکنيد!

25- وقتی که 25 ساله بودی، اونا کمکت کردند تا هزينه های عروسی رو پرداخت کنی و در حالی که گريه می کردند بهت گفتند که : دلمان خيلی برات تنگ می شه،تو هم از اونا تشکر کردي، اينطوری که، يه جای دور رو برای زندگيت انتخاب کردی و کمتر بهشون سر زدي !

26- وقتی که 30 ساله بودی ، اونا از طريق شخص ديگه ای فهميدند که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زدند ، ،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن : همه چيز ديگه تغيير کرده !

27- وقتی که 40 ساله بودی، اونا بهت زنگ زدند تا روز تولد يکی از اقوام رو يادآوری کنند،تو هم از اونا تشکر کردي، با گفتن : من الان خيلی گرفتارم!

28- وقتی که 50 ساله بودی، اونا مريض شدند وبه مراقبت و کمک تو احتياج داشتند ،تو هم از اونا تشکر کردي، با سخنرانی کردن در مورد اينکه والدين، سربار فرزندانشون می شن !

و سپس، يک روز، اونا، به آرامی از دنيا ميرن . و تمام کارهايی که تو(در حق پدرو مادرت) انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود مياد.


اگه پدرو مادرت،هنوز زنده هستند، فراموش نکن که بيشتر از هميشه بهشون محبت کنی...
واگه زنده نيستند ، محبت های بی دريغشون رو فراموش نکن و به راحتی از اونها نگذر...
هميشه به ياد داشته باش که به پدرو مادرت محبت کنی و اونارو دوست داشته باشی، چون، در طول عمرت فقط يه پدرو مادر داری!!!!!