جاناتان رزنبام منتقد مطرح امريكايي يادداشتش را بر فيلم جدايي نادر از سيمين منتشر كرد. به گزارش كافه سينما متن اين يادداشت كه درباره موفقيت فيلم در ايلات متحده و نگاه اين فيلم به جامعه ايران است بدين شرح است:
موضوعی ناگفته در سینمای ایران( و سینمای آمریکا)
بهنظر میرسد انگیزهای فراتر از تحسین یک محصول متوسط روبه بالا، پشت سیل غیرقابل پیشبینی تعریف و تمجیدهایی است که در ایالات متحده نثار «جدایی» اصغر فرهادی میشود. آیا دلیل قانعکنندهای وجود دارد که چرا این اثر به موفقترین فیلم ایرانی تبدیل شده که تا کنون در آمریکا اکران شدهاست؟ چرا توسط گلدن گلوب، انجمن ملی نقد و حلقهی منتقدین نیویورک بهترین فیلم خارجیزبان سال 2011 نام میگیرد و راجر ایبرت شناختهشدهترین منتقد آمریکا، آن را بهترین فیلم سال انتخاب میکند؟ در ضمن جامعهی ملی منتقدان فیلم هم آن را در جایگاه سومین اثر برتر سال قرار میدهد. چرا این فیلم در دو رشتهی جداگانه برای جایزهی اسکار امسال نامزد میشود؟
گمان میکنم دلیل اصلی این شکل از هواداریها به خواستهی تعداد زیادی از آمریکاییها( و یا حداقل آن گروهی از آمریکاییها که فیلمهای خارجی میبینند) برمیگردد که نمیخواهند دوباره وارد جنگ شوند. آن هم بلافاصله بعد از بازگشت دیرهنگام سربازان آمریکایی از عراق و همزمان با سرو صدای رعبآور نامزدهای جمهوریخواه و بر طبل جنگ کوبیدن دوبارهی آنها( البته بهغیر از ران پاول که هنوز توسط رسانهها جدی گرفته نشده).« جدایی» مثال خوبی برای آندسته از فیلمهایی است که تاثیر فرهنگی آنها با خواندن نقدها و یادداشتها قابل درک نیست و حتی ممکن است برای مردم در سالهای بعد غیرقابل توضیح باشد. امروز چه کسی «خانم مینیور» اثر تبلیغاتی و پروپاگاندای ویلیام وایلر در سال 1942 را به یاد میآورد که شش جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه، فیلمبرداری، بازیگر زن اصلی و بازیگر زن مکمل را دریافت کرد و تازه برای شش جایزه دیگر هم نامزد بود؟
«جدایی» همچنین به موضوع رفاه میپردازد که تم اصلی سینمای ایران است و البته در خارج از ایران بهعنوان اختلاف طبقاتی تعبیر میشود. نمیتوانم با قاطعیت دربارهی کارهای اصغر فرهادی صحبت کنم چون هیچکدام از چهار فیلم قبلی او را ندیدهام، اما برای من مشهود است که اگر چه نام فارسی فیلم جدایی نادر(شوهر) از سیمین(همسرش) است، اما جدایی و تصاد واقعی که بخش اعظم درام فیلم را ایجاد میکند و بهجلو میبرد، به طبقات دو خانوادهی درگیر در داستان فیلم اشاره میکند، طبقهی متوسط مرفه( نادر و سیمین) و طبقهی کارگر که تحت فشار است. اگر بیشتر آثار سینمای کلاسیک ایران را در نظر بگیریم که با « خانه سیاه است» فروغ فرخزاد و «خشت و آینه» ابراهیم گلستان در دهه 60 میلادی آغاز میشود و با آثار مخملباف و خانوادهاش، کیارستمی و پناهی در چهار دههی بعد ادامه پیدا میکند، شکاف عمیق میان فقیر و غنی که اخیرا برای اولین بار بعد از دوران رکورد اقتصادی معضل بزرگ سیاستمداران آمریکایی شده، از بدو آغاز موضوع محوری در فرهنگ فارسی بوده و گویا بهصورت موضوعی لاینحل هم باقی خواهد ماند.
علاوه بر این تفاوت آشکاری وجود دارد بین تعبیری که از مسایل جنسیتی در ایران و در غرب میشود. دوست ایرانی-آمریکایی من مهرناز سعیدوفا که گاهی در نوشتن هم کمکم میکند، تمام کارهای قبلی فرهادی را دیده( و آنها را ترجیح میدهد)، به این نکته اشاره میکند که موانع جدی زنان ایرانی در هنگام طلاق گرفتن( سوژه مستند عالی طلاق به سبک ایرانی ساختهی کیم لونینوتا و زیبا میرحسینی)، بهطور کامل در این فیلم کنار گذاشته شدهاست. بههمین خاطر در چالش اصلی فیلم، موقیعت هر دو شخصیت نادر وسیمین به سهم مساوی همدلیبرانگیز بهنظر میرسد. بهطور خلاصه آنچه که مخاطب نمیداند، میتواند باعث شود تا مفاهیم فیلمهای معین را به آن صورتی تعبیر کند، که خودش تصور میکند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)