پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است

بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است

آن که گویند که بر آن نهاده ست جهان

مشنو ای خواجه که تا در نگری بر باد است

دل در این پیر زن عشوه گر دهر مبند

کاین عروسی است که در عقد بسی داماد

خاک بغداد به مرگ خلفا می گرید

ور نه این شط روان چیست که در بغداد است

گر پر از لاله ی سیراب بود دامن کوه

مرو از راه که آن خون دل فرهاد است

حاصلی نیست به جز غم زجهان خواجو را

شادی جان کسی کاو زجهان آزاد است