بعد از اون شب رابطه من و مهرداد مثل قبل شده بود . تقريبا" هر شب توي حياط ساعتها با هم تنها بوديم و صحبت مي كرديم . مامان مثل قبل گير نمي داد . مدارس تق ولق شده بود منم ديگه مدرسه نمي رفتم و از نازي هم كمتر خبر داشتم چون از مامانم م يترسي زنگ بزنه مگه اينكه خودم زنگ بزنم دلم براش تنگ شده بود . بخصوص كه انگار جريانشون با مهرداد خيلي جدي شده بود .
همه سرگرم نظافت براي سال نو بوديم .تقريبا" هر شب براي خريد بيرون مي رفتيم . بعضي شب ها خانم جان نمي امد . من چند دست لباس خريدم كه اكثرا" انها را مهرداد پسنديده بود . بين همه ي انها يكي را خودم بيشتر دوست داشتم كه لباس شب ماكسي بود كه يقه اش به صورت خشت باز بود طوري كه گردنم كاملا" پيدا بود .از پشت لباس به زمين مي كشيد . وبه رنگ ابي اسماني بود . مامان خيلي اصرار كرد كه نخرم ولي مهرداد برام كيف وكفش همرانگش را هم ست كرد.من براي مامان يك بلوز كادو خريدم .البته اون متوجه نشد . براي خانم جان هم يك لباس راحتي ؛ ولي براي مهرداد نمي دونستم چي بخرم كه خودش هم متوجه نشه براي همين خريد نكردم
سلام خانم جان
سلام دختر قشنگم . خب چي خريدين ؟
من تمام لباسهايم را به خانم جان نشون دادم اون مجبورم كرد تا لباس شبم را بپوشم
اي به چشم خانم جان
رفتم و با هر مكافاتي بود زيپ پشت لباسم را بستم ولي تا اخر نشد ببندم. كفش هايم را پوشيدم و كيفم را انداختم اين بار موهايم را نبستم و باز كردم ودورم ريختم و به صورت كج شانه زدم . از اينكه مامان چيزي بگه م يترسيدم . با دلهره وارد هال شدم . همه مشغول صحبت بودند براي همين متوجه من نشدن . مهرداد داشت كفشي كه براي خانم جان خريده بود را نشان مي داد كه من با ي*****رفه همه را متو جه خودم كردم .نمي دونم چرا كسي حرفي نمي زد مهرداد ناخوداگاه كفش از دستش افتاد . مامان بهش يه نگاهي انداخت . ا.لين نفر خانم جان بود كه حرف زد .
مادر يه ندايي چيزي ، ما كه همه داشتيم سكته مي كرديم . ماشااله مثل ماه شدي . پا شم برات اسفند دود كنم
من فقط لبخند مي زدم و يه چرخي زدم تا همه زواياي لباسم را ببينن . مهرداد يك دفعه به طرفم امد . نمي دونم چرااين كاروكرد ؟ برايم زيب پيراهنم را تا اخر كشيد بالا
خيلي ممنون . نتونستم تا بالا بكشمش .
مامان بلند شد و با دلخوري رفت. اون حتي نگفت زشت يا قشنگ شدم . مهرداد با سر علامت داد اعتنا نكنم . خانم جان با اسفن اومد توي هال . وقتي منو مهرداد را پيش هم ديد زد زير گريه . الهي قربون هر دوتاتون برم . من نمي دونم چرا خجالت كشيدم . خانم جان مرا بوسيد منهم بوسيدمش . براي اينكه جو عوض بشه گفتم : خانم جان اينم براي مامانم خريدم قشنگه ؟ و كادوي مامان را از توي نايلون دراووردم
اره مادر قشنگه . براش كوچيك نيست .
نمي دونم اخه منو مامان سايزمون يكيه .
وقتي به اتاقم بر مي گشتم هنوز مهرداد داشت نگاهم مي كرد و بهم لبخند مي زد . من متوجه خانمجان شدم كه داشت مهرداد را نگاه مي كرد براي همين نتونستم جواب لبخندش را بدم و با اون رو هم متوجه كردم . مهرداد به طرف خانمجان برگشت و سرش را زير انداخت . فكر كنم خانم جان متوجه ي رابطه ي منو مهرداد شده چون اين دفعه ي دومه كه مچ ما رو مي گيره .....