نازک با نیما یا فروغ ؟!
فروغ فرخ زاد
ابوذر کردی
شعر معاصر عرب و پدیدهای به نام نازک الملائکه
در این یادداشت نمیکوشیم به ترجمهی اشعار نازک الملائکه روی بیاوریم ، چرا که ترجمهی شعر در ایران خیلی با برکت شده است و هر ناکریم وبلاگ بازی ، در گوشه و کناری با اتکا به نوعی رویکرد نرم افزاری شروع به ترجمه میکند ، ترجمهای که بوی دیکشنری از مشام بند بند آن میخیزد ، در این یاد داشت در تلاشیم که یک نگاه کلی به ساختار شعر نازک الملائکه یا همان نیمای اعراب داشته باشیم ، این که میگویم نیمای اعراب چون نیما حدود یک دهه زودتر از نازک دست به جراعی عروض برد و از سیستم عروض به جهانی رسید که ما فارسی زبانان آن را شعر آزاد مینامیم و اعراب آن را شعر " حر " ، این اخیر ، اصطلاحی از نازک است ، در ادامه ضمن مقایسهی نازک با فروغ در طرح ریزی یک عروض جدید ، میخواهیم به کشف زنانگیهای نازک و مقایسه تطبیقی آن با شعر فروغ فرخزاد بنماییم ، البته باز در اینجا از زنان عذرخواهی میکنیم که به این جسارت دست میبریم چرا که به تعبیر سیمون دوبوآر ، مردان همیشه به صورت نامطئنی از زنان خواهند نوشت ، ممکن است در خلال یادداشت شعرها یا ترجمههای آنها از نازک الملائکه بیاید .
نازک الملائکه در 23 آگوست 1923 در بغداد متولد شد ،تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در همان جا گذراند ، در سال 1939 وارد دارالمعلمین عالی عراق شد و به تحصیل در رشتهی ادبیات عرب پرداخت ، در خلال تحصیلات ، به فلسفه و منطق علاقه مند شد ، وی میگوید که از همان ابتدای کودکی به شعر علاقه مند بوده است و استعداد وی از همان ابتدا بر پدرش مشهود شده و وی را لقب " شاعره " میداده است بی آن که خود نازک معنی این واژه را بفهمد ، وی در این زمینه میگوید که در سن ده سالگی قصیدهای سروده است که در یکی از قفایای آن غلط نحوی بوده است و پدرش با دیدن شعر وی به او گفته است که برخیز برو ابتدا نحو را فراگیر و آن گاه به سوی شعر روی بیاور . با این که پدر وی دستی در شعر نداشته ولی مادر وی با نام " ام نزار الملائکه " شاعر بوده است .
نازک الملائکه در سال 1947 اولین مجموعهی شعر خود را با نام " عاشقه الیل " منتشر کرد ، اندکی بعد از آن شعر وبا یا " الکولیرا " به مناسبت همه گیر شدن بیماری وبا در قاهره سرود ، تلنگر اولیهی این شعر با افزایش قربانیان این بیماری در ذهن نازک نقش بست ، گویا مسیر و مدار تحول این شعر از سمت قصیده و وزن به سمت شعر آزاد با تعداد قربانیان این حادثه دلخراش رابطهی مستقیمی دارد ، نطفهی اولیهی شعر وقتی پا میگیرد که نازک میفهمد تعداد قربانیان این بیماری ، 300 نفر در روز است ، وی قلم را بر میدارد و این زمان دهشتناک را به قصیده درمیآورد ، این قصیده ابتدای امر به دو خاصیت رایج شعر عرب تیپا میزند یکی تغییر قافیه بعد از هر چهار بیت و این که نحو دیگر قوام سابق را در شعر ندارد ، در ادامه وقتی که تعداد تلفات به 600 نفر در روز میرسد ، قصیده مورد بازنگری قرار میگیرد ، این بار قدری از لحاظ بار عاطفی و تعبیر حس تراژیک این جریان ، سلول بنیادی شعر عرب یعنی وزن رخت میبندد ، این مصادف با وضعیتی است که تعداد تلفات به 1000 نفر در روز رسیده است ، نازک الملائکه در روز جمعه 27/10/1947 با حالتی کسالت آمیز از خواب بلند شده به رادیو گوش میدهد که تعداد تلفات به بیش از هزار نفر رسیده است ، با بازآرایی حالات قبلی شعر وبا و تجدید و دوباره کاری احساسی در آن و تحمیل واریاسیون قراردادی شعر عرب به ساختاری جدیدی دست میزند که بی شباهت به شعر نیمایی ما نیست ( این شعر در آرشیو وازنا بوده و در ذیل متن و ترجمهی آن ازهمان منبع میآید ):
الکولیرا
الکولیرا
سكَن الليلُ
أصغِ إلى وَقْع صَدَى الأنَّاتْ
في عُمْق الظلمةِ, تحتَ الصمتِ, على الأمواتْ
صَرخَاتٌ تعلو, تضطربُ
حزنٌ يتدفقُ, يلتهبُ
يتعثَّر فيه صَدى الآهاتْ
في كل فؤادٍ غليانُ
في الكوخِ الساكنِ أحزانُ
في كل مكانٍ روحٌ تصرخُ في الظُلُماتْ
في كلِّ مكانٍ يبكي صوتْ
هذا ما قد مَزّقَهُ الموتْ
الموتُ الموتُ الموتْ
يا حُزْنَ النيلِ الصارخِ مما فعلَ الموتْ
طَلَع الفجرُ
أصغِ إلى وَقْع خُطَى الماشينْ
في صمتِ الفجْر, أصِخْ, انظُرْ ركبَ الباكين
عشرةُ أمواتٍ, عشرونا
لا تُحْصِ أصِخْ للباكينا
اسمعْ صوتَ الطِّفْل المسكين
مَوْتَى, مَوْتَى, ضاعَ العددُ
مَوْتَى, موتَى, لم يَبْقَ غَدُ
في كلِّ مكانٍ جَسَدٌ يندُبُه محزونْ
لا لحظَةَ إخلادٍ لا صَمْتْ
هذا ما فعلتْ كفُّ الموتْ
الموتُ الموتُ الموتْ
تشكو البشريّةُ تشكو ما يرتكبُ الموتْ
الكوليرا
في كَهْفِ الرُّعْب مع الأشلاءْ
في صمْت الأبدِ القاسي حيثُ الموتُ دواءْ
استيقظَ داءُ الكوليرا
حقْدًا يتدفّقُ موْتورا
هبطَ الوادي المرِحَ الوُضّاءْ
يصرخُ مضطربًا مجنونا
لا يسمَعُ صوتَ الباكينا
في كلِّ مكانٍ خلَّفَ مخلبُهُ أصداءْ
في كوخ الفلاّحة في البيتْ
لا شيءَ سوى صرَخات الموتْ
الموتُ الموتُ الموتْ
في شخص الكوليرا القاسي ينتقمُ الموتْ
الصمتُ مريرْ
لا شيءَ سوى رجْعِ التكبيرْ
حتّى حَفّارُ القبر ثَوَى لم يبقَ نَصِيرْ
الجامعُ ماتَ مؤذّنُهُ
الميّتُ من سيؤبّنُهُ
لم يبقَ سوى نوْحٍ وزفيرْ
الطفلُ بلا أمٍّ وأبِ
يبكي من قلبٍ ملتهِبِ
وغدًا لا شكَّ سيلقفُهُ الداءُ الشرّيرْ
يا شبَحَ الهيْضة ما أبقيتْ
لا شيءَ سوى أحزانِ الموتْ
الموتُ, الموتُ, الموتْ
يا مصرُ شعوري مزَّقَهُ ما فعلَ الموتْ
وبا
شب ِ تیره فرا رسید
گوش کن،
به پژواک ِ نای ِ نالهها،
مردگان در دل ِ تاریکی، خاموش
و فریاد بلندِ دلهره،
غلیان ِ اندوهی که در پژواک ِ ضجهها میجوشد
در هر قلبی،
جوش و خروشی
و غمگنانه نالههایی
که در آرامش ِ کلبهها لانه کرده
و همه جا،
فریاد ِ جان در ژرفای تیرگی
و صدایی که در هر مکانی زار میزند
و مرگ،
تکه پارههایی که به جا گذاشته،
مرگ، مرگ، مرگ
ای نیل ِ غماندودِ آشفته از دستان ِ مرگ،
سپیده دمید
گوش فرا ده به آوای کودک ِ بیچاره
مردگان، بسیار مردگان
که شمارشان از کف رفته است
و فردایی که دیگر نیست
سکوتی نیست
و یا هیچ لحظهی یادمانی
این دستآوردِ مرگ است
مرگ، مرگ، مرگ
و شکایت ِانسان
از آن چه مرگ کرده
وبا،
در وحشت با اجساد ِ مردگان
در غار
در سکوتی بیرحمانه
که داروییست مرگ
درد ِ وبا برخاست
و کینهای که مدام میجوشد
به ناگاه،
آن دشت ِشاد و روشن
فریاد زنان سقوط کرد
دیگر کسی فریاد ِگریه گنندگان را نمیشنود
همه جا،
پژواک، پس ِ پشت ِ پنجههای مرگ
در کلبهی زن ِ کشاورز
جز نوای نالهی مرگ نیست
مرگ، مرگ، مرگ
و نمود مرگ،
که در کالبد ِستمگرانهی وبا
به انتقام نشسته است
سکوت ِ رونده،
جز واگشت ِ صدای تکبیر نیست
حتی،
گورکن نیز مرده است
و یاوری نمانده
مؤذن نیز مرده است
کیست که مردگان را تکریم کند
دیگر جز ناله و سودایی نمانده
کودکی پدر و مادر از دست داده
با قلبی اندوهوار میگرید
و فردا، بیشک
وحشت بیماری او را فرا خواهد گرفت
ای شبح ِ خونریز،
جز اندوه ِمرگ ، چیزی نگذاشتی
مرگ ، مرگ ، مرگ
ای مصر ،
مرگ احساسم را تکه پاره نمود .
اولین ویژگی مشهود و مشترک شعر نازک با شعر نیما ، در نامساوی بودن طول هر مصرع است ، عروضی که نازک در شعر وبا ارائه داد ، باعث اعجاب و تمسخر پدرش واقع شد ، مرگی که در این شعر نازک با آن دست و پنجه نرم میکند ، این فعل مرگ یک عنصر کلیدی است که به عنوان یک پراپ در میزانسن و صحنه آرایی این شعر دخیل است ، هرچه که بیشتر شعر را میخوانیم چه در متن فارسی و چه در متن عربی آن ، کلید واژهی مرگ و یا الموت به یک موتیف تبدیل میشود ، مرگی که کل تمدن و ادبیات عرب را در بر میگیرد و نیل مغموم را واداشته است که صدایش را بشنود .
بدین سبب سیستم شعر " حر " با این شعر از نازک وارد مدار شعر عرب میشود ، بسان نیما نازک اینجا نیز وزن را به عنوان یک خاصیت پیشینی (a priori) برای شعر نمیتواند به طور کامل محذوف کند ، وزن هر مصرع با تقطیع مستفعلاتن مستفعلاتن مستفعلاتن پیش میرود ، گاهی این تقطیع کمی کوتاه تر میشود ، ولی در کل شعر این تعادل وزنی به جای میماند مثل نیما که شعر " افسانه " را واجد نوعی آزادی عمل در بیان و مکالمه و ساختار میداند ، نوعی انعطاف که به قول خودش میشود از آن تئاتر ساخت ، میتوان اشخاص یک داستان را آزادانه به صحبت آورد :
در شب تیره ، دیوانهای کاو
دل به رنگی گریزان سپرده
در دره اش سرد و خلوت نشسته
همچو ساقهی گیاهی فسرده
می کند داستانی غم آور
در میان ، بس آشفته مانده ،
قصهی دانه اش هست و دامی
وز همه گفته و ناگفته مانده
از دل رفته دارد پیامی
داستان از خیال پریشان
...
همان طور که دیده میشود در هر دو شعر چه در شعر وبا از نازک و چه در شعر افسانه از نیما ، با نوعی نابجایی قفایا روبه روییم ، قفایا تکرار میشوند ولی به صورت گسسته و غیر پریودیک ، دیگر همان تناوب کلاسیک در به صحنه آوری قفایا دیده نمیشود ، این وجه مشترک فریبنده سبب شده است که خیلیها شعر نازک را با شعر نیما در فرم شبیه هم بدانند ، دقت شود که منظور از فرم در مقام و خاستگاه سنتی آن به معنای نقطهی تقابل درون مایه نیست ، بلکه منظور از فرم یک سیستم است متشکل از گروهی عناصر تشکیل دهندهی شعر از قبیل وزن ، ساختار ، درون مایه ، جنس تصاویر و استعارهها در صورت لزوم و وجود ، روایت و قصویت شعر در صورت وجود ، موضوع و موضع شعر و...که اینها همه با هم یک رابطهی دیالتیک و تقابلی بر روی هم دارند و از یکدیگر تاثیر و تاثر میپذیرند ، که با تطبیق شعر نیما و نازک فقط میشود به ساختار وسازهی شعری این دو بسنده کرد ، واقعیت امر این است که فرم شعر نیما در حالتی که روایت را کنار میگذارد به نمودار انتزاعی میرسد یعنی در بهترین شعرهای نیما ، از یک فکر کلی تر به عنوان یک اصل سازمان دهی شده در شعر استفاده میکنیم ، این تم شعر میشود و بخشهای بعدی شعر به این صورت به آن اضافه میشوند ، بسان یک تابلوی نقاشی که نقاشان آن را پالت محدود با چند رنگ خنثی سیاه ، سفید و خاکستری به روی بوم رفته اند :
آی آدمها که در ساحل نشسته ، شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یازیدن به دشمن
...
این شعر را وقتی که میگذاریم کنار شعر " و یبقی لنا البحر " نازک ، دیگر فکر اینهمانی فرم شعری نازک و نیما را از سر بیرون میکنیم ، شاید سادگی داستان ابتدایی هر دو که در مورد دریا است در هر دو شعر مشترک باشد اما هم داربست و هم سازهی شعری هر دو به لحاظ مصالح استفاده شده متغیر است ، شعر نازک ، شعر غلاف شکستهای است که آمادهی ستیز است ولی شعر نیما در یک غلاف تمام فلزی محصور شده است :
و قفنا علی البحر تحت الظهیره طفلین منفعلین
و روحی یسبح ، عبر مروجک ،
فی نهر عینین مغتقدین ،
...
سألت عن البحر هل تتغیر الوانه ؟
و هل تتلون امواجه ؟ هل تری تتبدل شطانه ؟
...
و کانت یداک شراعین منهمرین
علی زورقین
و رأی المدی و الروی شاردین
...
نازک الملائکه در فضاسازی و پرداخت تصاویر ، شبیه فروغ فرخزاد است ، میانگین تصاویر که وی خلق میکند ، باز آرایی صحنهها از کارکترها و توصیفات در کارهای فروغ نیز به کار گرفته شده است ، نمادهای اکسپرسیونیستی که در دیگرگون شدن فضای شعر فروغ و تداعی یک جو ملال آور و رقت انگیز که نمای یک زن خاورمیانهای را جفت و جور میکند ، در شعر نازک نیز موج میزند
...
أین تری تنتهی ؟ و فی أی نقطه تبدأ البرائه ؟
و ما حدود الوان فیها ؟
و کیف یمتص منهما البحر لیله ؟
کیف یستعیر الضحی ضیائه ؟
این حد و مرز شب که در این شعر نازک به ذهن میرسد نزدیک به شبهای طراحی شدهی فروغ در دفتر تولدی دیگر است ، شبهایی که از یک طرف مسموم از هرم زهر آلود تنفسهاست و از سوی دیگر تشنج لذتها و اوج شاعرانگی یک زن که بی تردید فروغ شب را بسیار دوست میداشت و به وفور از آن به عنوان یکی از سه فاز روایت یعنی علیت ، زمان و مکان استفاده میکرد .
...
در تمام طول تاریکی
ماه در مهتابی شعله کشید
ماه
دل تنهای شب خود بود.
داشت در بغض طلایی رنگ اش میترکید.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)