آره توبميرى ، خودتى !!
در دوران مبارزات طولانى در آن سالهاى اختناق - كه شماها در دنياى مخصوص آخوندى و طلبگى ماها نبوديد - يك از كارهايى كه معمولى بود. اين بود كه روحانيون مبارز را به بى سوادى رمى كنند. در صورتى كه اينها از خيلى از آنها با سوادتر بودند ! ما در مشهد مسجدى به نام مسجد كرامت داشتيم ، كه اجتماع عظيمى از جوانان و نوجوانان در آن جا گرد مى آمدند. من يك وقت در آن جا در خلال صحبت ، به يك از اين حرفهايى كه درباره ى ما گفته شده بود، اشاره مى كردند، اين شعر - كه ظاهرا متعلق به ميرزا حبيب (48) است به زبانم آمد:

زين علم كه رسمى است پى بحث و جدل نيز

افزون ز تو چندين ورق باطله داريم

بعد گفتم اگر نوشته هاى علمى و نوشته هاى فقه و اصوليم را به سر هر كدامتان بزنم ، سرتان مى شكند؛ اين قدر زياد است !
ببينيد، يك وقت هست كه من احساس مى كنم كه اى داد، من سرگرم مبارزه شدم ، آنها درس را خواندند و بردند و من ماندم . اگر اين احساس وارد ذهن من شد، انى خورده است ؛ اين همان حل سياسى است - يعنى در مبارزه حل شده است - بايد مواظب بود كه اين پيش نيايد.
وقتى او به شما مى گويد اصلا نمى فهميد كه هنر چيست ، اگر هم به زبان نمى شود گفت ، بايد در دل گفت كه آره تو بميرى ، خودتى ! مى فهمم كه قضيه چيست . نخير، تو هم مى دانى كه من هنرمندم و اهل هنرم و هنر پيش من است . اصلا هنر اصيل پيش شماست . من اين را به صورت شعار نيم گويم ؛ اين استدلال من است ؛ اين يك امر منطقى است .
من در مقوله هاى سينمايى و هنرهاى تجسمى و تصويرى و امثال اينها ورود ندارم يعنى يك مستمع عامى هستيم - اما در مورد شعر و رمان نه ، آدم عامى يى نيستم ؛ از اين آثارى كه وجود دارد، زياد خوانده ام . اگر همين الان شما ادبيات شوروى را نگاه كنيد. ناگهان مى بينيد كه پرده يى وسطش وصل است ؛ يعنى حصارى وجود دارد. در من دو طرف اين حصار، كارهاى عظيمى هست و متعلق به دو طرف است ؛ اما وقتى شما كار مثلا شولوخف
(49) يا آلكسى تولستوى (50) را نگاه مى كنيد، مى بينيد كه طعم ديگرى دارد. اين اآلكس تولستوى يك نويسنده ى بسيار قوى است و رمانهاى بسيار خوبى دارد و از نويسندگان انقلاب شوروى است و طعم دوران جديد در نوشته ى اوست ؛ والا شما در كتاب جنگ وصلح لئو تولستوى (51) آثار مليت روسى را مى بينيد، اما آثار دروان شصت ساله ى اخير را نمى بينيد؛ آن يك دوره و يك اثر ديگر است و اصلا متعلق به جاى ديگر است . آن چيزى كه نشاندهنده ى شخصيت امروز روسيه است ، كدام است ؟ اثر شولوخف و اثر همين آلكسى تولستوى و امثال اينهاست . بنابراين ، هنرمند هر دوره ، آن كسى است كه متعلق به آن دوره و ساخته و پرداخته ى آن دوره و سراينده ى آن دوره است ؛ والا آن كسى كه از دوره ى قبل مانده و به ياد آن دوره قلم مى زند، متعلق به اين دوره و ادبيات اين دوره كه نيست .
من اگر خواهيم يك نمونه ى كامل اين موضوع را براى شما مطرح كنم ، بايد از يك رمان نام ببرم . من رمانى به نام دل سگ خواندم ، كه نويسنده اش روسى است
(52). اين رمان ، داستانى علمى ، تخيلى است و يك نمونه براى كار افرادى مثل ... (53) در امروز است كه ممكن است آن گونه فيلم هم بسازند؛ اما اصلا هنر امروز نيست ؛ اصلا غلط است ، دروغ است ، آن كپيه ى هنر قبل است . گيرم كه كپيه ى كار امريكا و انگليس و فرانسه نباشد، اما كپيه كار امريكا و انگليس و فرانسه نباشد، اما كپيه ى هنر دوران قبل از انقلاب اكتبر است و هنرمندان است . اين رمان در ايران هم ترجمه شده و چاپ گرديده است ؛ ولى شماها اسمش را هم نشنيده ايد. رمان دل سگ ، يك رمان ضد انقلابى است كه در حدود سالهاى 1925 يا 1926 - يعنى همان اوايل انقلاب روسيه نوشته شده و نويسنده اش ‍ به انقلاب و به بعضى از كارها معترض است و آنها را مسخره كرده است ؛ مثل همين كارهايى كه در اين جا هم نظيرش را ديده بوديم . اين اثر، اصلا جزو ادبيات روسيه نيست . اين رمان مى توانست در دنيا پخش بشود. نمى شود گفت كه آن جا پشت پرده ى آهنين بود، يا در زمان استالين بود، نه چرا در دنيا پخش نشد؟ چرا به عنوان يك اثر برجسته در دنيا ظهور پيدا نكرد، در حالى كه دن آرام در دنيا به عنوان يك اثر برجسته مطرح است - بحث روسيه نيست - و به زبانهاى زنده ى دنيا هم ترجمه شده است ؛ يعنى اثر انقلاب است .