می آید از دور
با یک بغل گل
می آورد او
یک باغ سنبل
بر چهره او
لبخند پیداست
یعنی که امروز
یک روز زیباست
وقتی که آمد
لب ها شکفتند
با رهبر خود
صد نکته گفتند
آن روز رهبر
مثل نگین بود
در حلقه ما
او بهترین بود.
حبیب مقیمی
می آید از دور
با یک بغل گل
می آورد او
یک باغ سنبل
بر چهره او
لبخند پیداست
یعنی که امروز
یک روز زیباست
وقتی که آمد
لب ها شکفتند
با رهبر خود
صد نکته گفتند
آن روز رهبر
مثل نگین بود
در حلقه ما
او بهترین بود.
حبیب مقیمی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)