صفحه 196
براي حركت ايستاده اند جنازه ها را در تابوتهاي كوچك ، با شال و ترمه و گل لاله پوشانده اند . بچه هاي كوچك جلوي دسته عزاداران سينه مي زند ، و مرگ بر صدام و مرگ ب آمريكا و مرگ بر اسرائيل و مرگ بر شوروي مي گويند . پشت سر آنها تعدادي خواهران حزب الله با ادر سياه و ژ – 3 آماده رژه اند . بعد جنازه ها و بعد مردها ايستاده اند – در دسته هاي مختلف ، و از همه رقم ، مسلح و غير مسلح ، و به تبعيت از مردي كه بلندگو دستي دارد ، شعار مي دهند . پشت سر همه آنها ، عده اي در سكوت گريه مي كنند . گريه آنها مرا هم به گريه مي اندازد .
بيرون شهر ، راننده ، آسيد رضا ، ما را جلوي باغي كه مال يكي از قوم و خويش هايش است نگه مي دارد ، تا با صرف چايي رفع خستگي كنيم . باغ سوت و كور و خشكيده است. يكي دو تا اتاق يك گوشه آن هست كه انگار حدود صد سال پيش ساخته اند و بعد زمان برايش متوقف شده . اما صاحب باغ ولي الله خان آدم خوبي است و برايمان چاي و خرما م يآورد . در گوشه باغ قفسي را مي بينم كه در آ، دختر بچه سيزده چهارده ساله عقب افتاده و ظاهراً خطرناكي نگه داري مي شود . وقتي از كنار قفس او رد مي شويم ، دختر بطرف من پنجول مي زند . دهانش به شكل مستطيلي باز مي شود ، و از حلقومش ناله اي كه مثل انسان مسخ شده اي است بيرون مي آيد .
فصل 21 صفحه 197
دو سه روز بعد هم هوا هم خوب است . اگر چه شبها باران مي آيد ، اما هنگام روز آسمان پاريس آبي است و ابرهاي سفيد در اعماق دور پراكنده اند ، و شهر منظره خوبي دارد . يك شب با پارسي و اهل بيتش به منزل كريمپور مي روم كه خانه اش جفت مدرسه اي است كه درس مي دهد . كريمپور يك سوسياليست دو آتشه است و شاعري خوب و انساني محبوب ... بچه هاي آوارگان ايراني را بي پول هم در مدرسه اش نامنويسي مي كند . از او خوشم مي آيد . يك شب خيلي خسته كننده هم به منزل خود پارسي مي روم و به فيلمهاي سوپر هشت و اسلايدهاي هنري پارسي از بازارچه ها و ابنيه درب و داغون نگاه مي كنيم و فقط خضور سيمين كارگر شب را نجات مي دهد .
وضع ثريا بي تغيير مي ماند و من شب قبل از پايان سل را تنها در هتل كتاب مي خوانم و منتظر تلفن فرنگيس مي شوم كه دو شب در ميان زنگ مي زند . با اينكه تمام قرصهايم را مرتب مي خورم ، امشب از غروب حال سنگين و پر از سر گيجه اي پيدا مي كنم ، كه در يك ماه و خرده اي كه اينجا بوده ام سابقه ندارد ، حتي از آن شب توي سن ميشل نيش ر و دزكول هم بدتر است . احساس رخوت و در عين حال احساس سنگيني
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)