آتش نشسته بر در و دیوار خانه‌ها
باران ! ببار بر تب تند جوانه‌ها

نَم ‌نَم ببار و از دل پُرغصه‌ات بخوان
بگذار غمگنانه سرت را به شانه‌ها

کو آن صدای جرجر تو، تا که بشکفد
بر پشت‌بام خانه‌ی هاجر، ترانه‌ها؟

حالا سکوت مانده و جاری نمي‌شود
آوازهای پُرتپش رودخانه‌ها

یک جرعه از زلال تو کافی‌ست تا شود
لبریز از طراوت گُل ، آشیانه‌ها

یک روز می‌رسی تو و از شوق دیدنت
گُل می‌کند به دفتر من عاشقانه‌ها