دل منو شکست و رفت تنها شدم ای روزگار
مگه دلم از تو چی خواست بجز وفای موندگار

رفت و بادیگری نشست وقتی غرورمو شکست
منو تو بیکسی گذاشت عهدشو با دیگری بست

حالا دیگه تنها شدم هیچکس سراغم نمیاد
یه خنده رولبهای من حتی تو خوابم نمیاد

میخوام یه کاری بکنم فاصله ها رو بردارم
توخلوتم اسیر شدم طاقت موندن ندارم

شاید هتوز منتظرم این فاصله تموم بشه
حتی اگه تمام عمر به پای تو حروم بشه

اونکه میگفت برای من مثل یه لیلی میمونه
حرفای عاشقونشو تو گوشای کی میخونه

آخه گناه من چی بود بجز وفا بعهدمون
من میمیرم تو بیکسی تو هم کنار اون بمون

مجنون همیشه غم داره حتی تو اوج آرزوش
آرزوهاش تموم میشه وقتی بشینی روبروش