صفحه 568 تا صفحه 569
فراموش كند و نه قادر بود مانع تنشهاي عصبي خود با شنيدن هر صداي ناگهاني از شهر شود.
دان لرزش بدن باريك كريسي را حس كرد پس دستش را محكم كرد و گفت حتي اگر بخواند هم نمي توانند چنين كاري كنند عزيزم، اولا" تعدادشان كافي نيست و ضمنا" آنها مسئول آن آشوبها نبودند. مردان كشتي ها بودند.
- پس چرا ويراگو نرفته است؟ چرا مانده اند؟ چرا هنوز اينجايند؟
اثري از ترس در صدايش بود و دان با لحني اطمينان دهنده گفت: فقط به خاطر بچه اي است كه بايد با آنها ميرفت ولي بيمار شده و نمي شود حركتش داد آنها هم بدون او نمي روند همين.
- كدام بچه؟ سئوال از پشت سرشان به گوش رسيد دان دست كريسي را رها كرد و با سرعت برگشت صداي باز شدن در را نشنيده بود چون چنان با عجله وارد اتاق شده بود در بسته نشده و نيمه باز مانده بود اكنون هيروهوليس در آستانه در ايستاده و با چشماني گشاد و مضطرب به او خيره شده و دوباره با حالتي مصرانه و عجيب پرسيد: كدام بچه ؟ بچه چه كسي بيمار است؟ دان به تندي گفت: بچه فراست.
هيرو يك قدم به داخل قدم به داخل اتاق گذاشت و گفت: مطمئن هستيد؟ چه كسي به شما گفت؟ شايد تنها بهانه اي براي نفرتن باشد؟ براي ماند؟ مثل اين بود كه به دان التماس ميكند كه نظرش را تاييد نمايد.دان از آهنگ استيصال صدايش گيج شده بود كه ناگهان به نظرش رسيد حتما" جريان وبا را شنيده و از آن ترسيده است درست مثل كريسي كه از آشوبها ميترسد.
با سرعت گفت : تنها يك تب است خودم وقتي ديدم ويراگو هنوز اينجاست به آن خانه رفتم و پاتر و رتلوب را ديدمحال بچه خوب نيست و پاتر حاضر نشد حركتش دهد و از آنجا كه نه هيچ يك از خدمه و نه رتلوب بدون آنها حركت نمي كردند همه ماندند. فكر مي كنم مي توانستيم بزور بقيه را بفرستيم ولي بايد آنها را تا خارج از جزيره اسكورت ميكردم و به محض اينكه از ديد خارج مي شديم فورا" طي دو روز بر مي گشتند. پس بهتر بود همانجا مي ماندند كه بتوانيم مراقب آنها باشيم.
هيرو با همان حالت استيصال و اصرار آمرانه پرسيد: آيا دنبال دكتر فرستاده ايد؟
- براي چه بايد دنبال يك ...؟ آن منظورتان براي بچه است؟ فكر ميكنم آنها پيش يك دكتر محلي بروند ولي فكر نمي كنم.
- يك دكتر محلي؟ منظورت يك حكيم است؟ اما او فقط چيزي مثل يك جرعه آب كه در آن طلسمي جوشانيده باشد تجوز ميكند خودت كه اين را ميداني؟ چرا فورا" دنبال دكتر كيلي نفرستادي؟ او ميدانست كه چه بايد بكند بايد فورا" برايش پيامي بفرستيد، حالت صدايش دان را خشمگين كرد چون خيال نكرده بود كه هيرو ممكن است بترسد و ديدن اينكه تنها مشكوك شدن به بروز وبا در محله از شهر در نزديكي كنسول گري چنين عقل از سرش برده باشد بسيار ناراحت كننده بود او انتظار داشت كه طي روزهاي آينده هيرو از كريسي حمايت كرده و به او شجاعت دهد چون هميشه او را زن جواني با فكري قوي حساب كرده بود نظري كه با رفتار فوق العاده شگفت آورش در روزهاي عبد از تجاوز روري فراست، تاييد شد اگر چه بردباري و سرسختي كه در آن جريان از خودنشان داد به نظرش نامناسب آمد. چون ترجيح ميداد زنها ظريف و حساس باشند با اشك و عصبي بودن و ناله بهتر ميشود همدردي نمود. ولي لااقل حساب كرده بود كه مي توان به هيرو در بحران كنوني تكه كرد زيرا حواسش مختل نمي شد و چون صخره اي خواهد بود كه كريسي حساس و مهربان و مادر بسيار احساساتي اش بتواند به او تكيه نمايند.ولي اكنون در حاليكه با اوليننشانه اپيدمي خرد شده و اصلا" به اعصاب كريسيدايش توجه نمي كرد آنجا ايستاده بود.
دان تنها ميتوانست فرض كند كه بيماري و ترس ابتلاي به آن نقطه ضعف خانم هوليس سرسخت باشد كنترل خشم صدايش بسيار مشكل بود ولي بالاخره با تلاش و با صدايي آرام و شجاعت دهنده گفت: به شما اطمينان مي دهم كه نيازي به دكتر كيلي براي دادن نسخه نيست چون علائم وبا كاملا" مشخص است و اين تنها نوعي تب مي باشد. حتي اگر تيفوئيد هم باشد دليلي وجود ندارد كه خيال كنيم پخش ميشود در مورد وبا هم اگر در خانه و باغ بمانيد و چند اقدام احتياطي ساده انجام دهيد اصلا" لازم نيست كه....
هيرو زمزمه كرد : تيفوئيد اما آن هم به بدي وباست... چشمانش آن حالت جديت سردش را از دست داد و برقي از خشم از آن بيرون جست : و تو هيچ كاري نكردي با وجود اينكه مي دانستي باني و رتلوب جرات نمي كنند پيش دكتر كيلي بروند و كاپيتان فراست هم نمي تواند چون زنداني است اگر آنها شب پنجشنبه حركت نكرده اند پس او قبلا" بيمار بوده است و احتمالا" دو روز پيش از آن و تو فقط مي تواني اينجا بايستي و در مورد وبا حرف بزني