فصل چهارم
«دنا تو سعی داری به من چه بگویی؟»
«مت ، من میکویم که پنج مرگ راز الود در یک خانواده در کمتر از یک سال را نمی توان تصادفی تلقی کرد»
«دنا ، اگر تو را خوب نمی شناختم ، روانپزشکی را خبر میکردم و به او می گفتم که چیکن لیتل در دفتر من است. و میگوید اسمان به زمین امده است. تو فکر میکنی ما در اینجا با توطئه ای مواجه هستیم؟چه کسی پشت اینجریان است؟فیدل کاسترو؟ س آی ای؟ الیور استون؟ به خاطر خدا ، مگر نمی دانی که هر وقت یک شخصیت برجسته کشته میشود ، صدها نظریه متفاوت راجع به توطئه قتل مطرح مییشود؟ هفته پیش کسی امد اینجا و گفت که میتواند ثابت کند لیندون جانسون بود که ابراهام لینکلن را کشت. واشینگتن همیشه غرق در نظریه های توطئه است»
«مت ، ما خودمان رابرای اجرای برنامه خط جنایت اماده میکنیم. مگر نمی خواستی نخستین برنامه را با چیزهایی که توجه بیننده ها راخیلی جلب کند شروع کنیم؟ بسیار خوب، اگر حق با من باشد ، این هم برنامه استثنایی است»
مت بیکر برای لحظه ای فقط نشسته بود و او رابرانداز میکرد :«داری وقتت را تلف میکنی»
«ممنون مت»
******
بایگانی رواشنگتن تریبیون در طبقه زیر زمین ساختمان قرار داشت. و پر از صدها نوار تصویری مربوط به گزار ش های خبری گذشته شده بود که همه با سلیقه و به دقت چیده و فهرست بندی شده بود.
لورا لی هیل، یک زن مو مشکی جذاب چهل وچند ساله ، پشت میز نشسته بود و نوارها راطبقه بندی میکرد. به محض ورود دنا ، سرش را بالا اورد.
«سلام دنا. گزارش خبری تو را از مراسم تشییع جنازه تماشا کردم. کارت محشر بود»
«متشکرم»
«ایا این غمنامه وحشتناکی نبود؟»
دنا موافقت کرد:«بله وحشتناک بود»
لورا لی هیل با دلتنگی گفت:«ادم واقعا در عجب می ماند . خوب –چه کار میتوانم برایت بکنم؟»
«می خواهم نگاهی به چند تا از نوارهای مربوط به خانواده وینترپ بیندازم»
«چیز خاصی مد نظرت هست؟»
«نه . فقط میخواهم بداانم اعضای این خانواده چه جور ادم هایی بوده اند»
«من میتوانم به تو بگویم چه جور ادمهایی بوده اند. انها قدیس بودند»
دنا گفت:«این چیزی است که من از هر کسی می شنوم»
لورا لی هیل از جا برخاست:«عزیزم، امیدورام خیلی وقت ازاد داشته باشی . چون ماخروارها گزارش خبری راجع به انها داریم»
«بسیار خوب . من عجله ای ندارم. با حوصله تماشایشان میکنم»
لورا لی ، دنا را به سوی میزی که روی ان یک نمایشگر تلویزیونی قرار داشت هدایت کرد. گفت:«همین حالا بر میگردم» پنج دقیقه بعد ، او با یک بغل پر از نوار های تصویری بازگشت. گفت:«میتوانی فعلا کارت را با اینها شروع کنی.البته نوارهای دیگری هم هست»
دنا نگاهی به توده عظیم نوارها کرد و اندیشید؛ شاید من چیکن لیتل دیوانه هستم. اما اگر حق با من باشد...
دنا نواری را در دستگاه گذاشت و تصویر مرد فوق العده خوش قیافه ای را روی صفحه تلویزیون ظاهر شد. اجزای چهرهی او متناسب و مردانه و خوش تراش بود. موهای پر پشت سیاه بر سر ، چشمان ابی بی تزویر ، و چانه ای قوی و کمی پیش امده داشت.
در کنار او پسر جوانی بود. گزارشگر گفت«تیلور وینترپ به اردوهایی که قبلا برای بچه های محروم برپا کرده بود اردوی صحرایی دیگر ی افزود. پسرش پل، در اینجا بااوست. اماده است که در این تفریح شرکت کند. این دهمین ارو از این قبیل است که تیلور وینترپ درست کرده است. او در نظر دارد حداقل 12 اردوی دیگر مانند اینجا را ایجاد کند»
دنا دکمه ای را فشرد و صحنه تغییر کرد . تیلور وینترپ با قیافه ای مسن تر ، با رگه های خاکستری در موهایش در حال دست دادن باگروهی از شخصیت های برجسته بود. «تیلور وینترپ هم اکنون انتصاب خود را به سمت مشاور ناتو پذیرفت. وی چند هفته دیگر کشور را به قصد بروکسل ترک خواهد کرد»
دنا نوار را عوض کرد. صحنه در زمین چمن جلوی کاخ سفید بود. تیلور وینترپ در کنار رییس جمهور استاده بود. و رییس جمهور می گفت:«...و من وایشان رابه عنوان رییس بنگاه تحقیقات فدارل برگزیده ام. این بنگاه برای کمک به کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان تاسیس شده ست. و من کسی را شایسته تر از اقای تیلور وینترپ برای اداره این سازمان سراغ ندارم..»
روی نمایشگر صحنه دیگری ظاهر شد، فرودگاه لئوناردو داوینچی در رم، در انجا تیلور وینترپ در حال پیاده شدن از هواپیمایی بود.«تعدادی از سران کشور در اینجا هستند تابه تیلور وینترپ خوشامد بگویند. او به رم امده تا درباره معاهدات تجاری میان ایتالیا و ایالات متحده مذاکره کند. این حقیقت که اقای وینترپ از سوی رییس جمهور امریکا برای انجام این مذاکرات انتخاب شده است، نشان میدهد که این مذاکرات چقدر مهم است...»
دنا اندیشید، این مرد همه کاره بود.
او نوار را عوض کرد. تیلور وینترپ در قصر ریاست جمهوری در پاریس بود. با رییس جمهور فرانسه دست میداد:«توافقنامه تجاری با اهمیتی با دولت فرانسه ، هم اکنون توسط تیلور وینترپ به امضا رسد..»
در نوار دیگری ، مدلین ، همسر تیلور وینترپ ، به همراه گروهی از پسران و دختران در مقابل ساختمانی ایستاده بود.«امروز مدلین وینترپ مرکز تازه ای رابرای مراقبت از بچه هایی که مورد ازار و اذیت قرار گرفته اند افتتاح کرد و...»
نواری از بچه های وینترپ وجودداشت که در مزرعه شان در منچستر ، ورمانت ، مشغول بازی بودند.
دنا نوار بعدی رادر دستگاه گذاشت. تیلور وینترپ در کاخ سفید بود. در زمینه پشتی ، همسرش دو پسر خوش قیافه اش گری و پل ريال و دختر زیبایش ژولی استاده بودند. رییس جمهور به تیلور وینترپ مدال افتخاری موسوم به مدال ازادی اعطا می کرد:« ..و به خاطر خدمات بی شایبه ایشان به کشورشان و موفقیت های بزرگی که در اینراه کسب کرده اند ؛ خوشوقتم که بالاترین مدال افتخار غیر نظامی موجود-یعنی مدال ازادی رابه اقای تیلور وینترپ تقدیم کنم»
نوار دیگری از اسکس کردن ژولی وجود داشت.
در فیلم دیگری ، گری به بنیادی کمک مالی میکرد تابه نقاشان جوان کمک کند..
و باز هم سالن بیضی شکل کاخ سفید. خبر نگاران دوریبن به دست بیرون ایستاده بودند. تیلور وینترپ که حالا موهایش کاملا به خاکستری گراییده بود باهمسرش در کنار رییس جمهور امریکا ایستاده بودند:«من اقای تیلور وینترپ را به سمت سفیر جدیدمان در کشور روسیه منصوب کرده ام. میدانم که همگی شما باخدمات بی شماری که اقای وینترپ برای کشورشان انجام داده اند اشنا هستید. و خوشحالم که او در عوض این کهروزهایش را به بازی گلف سپر ی کند این سمت را پذیرفته است.»
خبر نگاران خندیدند.
تیلور وینترپ به شوخی گفت:«اقای رییس جمهور شما که بازی گلف مرا ندیده اید»
باز هم خنده دیگری از سوی حاضران...
و سپس زنچیره ای از فجایع اغاز شد.