وقتی ناهید ماجرای تصادف رو تعریف کرد عرفان بیشتر دچار عذاب شد . دقیقا میدانست که چرا سانتین تصادف کرده به خاطر مشغله فکری بود که توسط عرفان به ذهن دختر افتاده بود
ناهید با دیدن چهره غمگین او گفت
-خوشبختانه حالش زود خوب میشه این هم از عید امسالش باید تموم سال نو رو تو خونه بخوابه و بی تحرک باشه دکتر گفته باید حداقل یک ماه استراحت مطلق داشته باشه . تا شکستگیهای لگنش جوش بخوره قسمت بود
بعد با خنده اضافه کرد
-قسمت هم این بود که افتخار اشنایی با شما رو تو بیمارستان داشته باشیم اخه به سانتین چون چند بار گفتم که دعوتتون کنه شما لطف بزرگی در حق دخترم کردید
بعد دسته گل را برداشت تا توی گلدون بذاره عرفان همان طور که به سانتین نگاه می کرد پرسید
-خیلی وقته خوابیدند ؟
-دیگه باید بیدار بشه .حتما خوشحال میشه شما رو بینه متاسفانه نمی تونم بیدارش کنم چون به محض بیدار شدنش دردش هم شروع میشه از دیشب تا حالا یه لحظه هم اروم و قرار نداشته اون قدر بی تابی کرد که مجبور شدیم چند بار پرستار رو صدا کنیم
-راننده ای که سانتین خانم باهاش تصادف کردند چی ؟خودش معرفی کرده
-بله پدر سانتین همون دیشب که مامور امده بود رضایت داد این طور که ثابت شده تقصیر سانتین بوده نه راننده حالاهم خودش باید تاوان این بی احتیاطی رو بده
عرفان با لبخند به او اشاره کرد و گفت
-برای ایشون جریمه سنگینیه فکر نکنم بیشتر از دو روز بتونه بی حرکت روی تخت بمونه