از تشنگى

رفته بودند پى مجروح‏هاى ديشب. حالا برگشته بودند دست خالى. گريه مى‏كردند. پرسيدم: پس چرا دست خالى؟ مى‏گفتند: همه شهيد شده بودند. حتى آنهايى كه فقط يك تركش كوچك خورده بودند. هر كى نتوانسته بود ديشب خودش را بكشاند عقب، شهيد شده بود. گفتم: تير خلاص بهشون زده بودند؟ گفت: نه، از تشنگى.