نويسنده:علی کرمی

19ـ درخشان‏ترین جلوه شکوه و شکست‏ناپذیری

پس از پافشاری سپاه استبداد بر ادامه جنگ و جنون، آن حضرت بر مرکب پیامبر نشست و در برابر آنان قرار گرفت. پیش از هرچیز آنان را به سکوت و شنیدن سخنانش فراخواند و آن جا را به دانشگاه آگاهی و آزادگی تبدیل ساخت و با شیواترین و رساترین و حماسی‏ترین بیان به روشنگری پرداخت:
«تَبَّاً لَکُمْ أَیَّتُها الجَماعَةُ! وَ تَرْحاً، حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونا وآلِهین فأصْرَخْناکُمْ مُوجِفینَ، سَلَلْتُمْ عَلَینا سَیْفاً فِی أَیْماِنکُمْ، وَحَشَشْتُمْ عَلَیْنا ناراَاِقْتَدَحْناها عَلی عَدوِّنا وَ عَدوِّکُم، أصْبحْتُم أوْلِیاءَ ِلأَعْدائِکُمْ عَلی أولیائِکُمْ، ویَداً عَلَیْهِم، بِغَیرِ عَدْلٍ أفْشَوْهُ فیکم، ولا أَمَلٍ أصْبحَ لَکُمْ فیهِم ... .»
«هان ای گروه دنباله‏رو! مرگتان باد و ذلّت و اندوه قرین‏تان. آیا شما پس از این‏که با شور و شوق فراوان دست یاری‏طلبی به روی ما گشودید، آن‏گاه که ما به دادخواهی شما پاسخ مثبت داده و بی‏درنگ و با احساس انسانی به سوی شما شتافته و به یاریتان برخاستیم، اینک شمشیرهای آخته‏ای را ـ که برای دفاع از برنامه‏های آزادی‏خواهانه ما به دست گرفته بودید ـ ضدّ ما به کار گرفتید؟ آیا کمر به کشتن ما بستید، و آتش ستم‏سوزی را که ما بر ضدّ دشمنان خشونت‏کیش و سیاه‏کار مشترک‏مان برافروخته بودیم، بر ضدّ ما شعله‏ور ساختید؟! در نتیجه به حمایت دشمنان‏تان، و به زیان دوستان و پیشوایانتان برخاستید؟ آن هم بی‏آن که این دشمن خیره‏سر، عدل و دادی در جامعه شما حاکم ساخته باشد و بی‏آن که هیچ امید به آینده بهتر یا نیکی و شایستگی برایتان در اندیشه و عملکرد آنان به چشم بخورد؟ وای بر شما! آیا شما سزاوار بلا نیستید؟ که از ما روی برتافته و از یاری ما ـ که برای عدالت و آزادی به پاخاسته و از مرزهای دین خدا و حقوق و امنیت پایمال شده عصرها و نسل‏ها دفاع می‏کنیم ـ سر باز زدید و با واپسگراترین و ستمکارترین‏های روزگار همراه شدید؟ آیا نیک اندیشیده‏اید که چه می‏خواهید و چرا با ما سر جنگ دارید؟»
یکی از فرماندهان سپاه استبداد گفت:
«اَنْزِلْ عَلی حُکْمِ بَنِی عَمِّک!»
«دستور امیر این است که باید به فرمان حکومت گردن گزاری و به مشروعیت آن رأی دهی، و گر نه تو را رها نخواهیم ساخت!»
آن قلّه پرفراز و تسخیرناپذیر فرزانگی و کرامت، هنگامی که در برابر منطق و درایت و خیرخواهی و مهر و مسالمت و مدارای خویش، باز هم آن پاسخ زورمدارانه را شنید، شیرآسا خروشید:
«ألا وَ إِنَّ الدَعیَّ بْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّةِ والذِّلَّةِ ، وَ هَیْهاتَ منَّا الذِّلَّةِ، یَأبَی اللّه‏ُ لنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمنونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ، و طَهُرتْ، وَ أُنُوفٌ حَمیَّةٌ، وَ نفوسٌ أبیَّةٌ مِنْ اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِئآمِ علی مصارعِ الکِرامِ. ألا و إنّی زاحِفٌ بِهذهِ الأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ العَدَدِ ، وَ خِذلانِ النّاصْرِ.»(54)
«هان ای عصرها و نسل‏ها! به هوش که این فرومایه فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهیِ ذلّت‏پذیری و تسلیم خفّت‏بار در برابر فرومایگان و واپسگرایان حاکم، و یامرگ پرافتخار و باعزتّ و سرفرازی با پایبندی به آرمان‏ها! و چه قدر دور است از ما که خواری را برگزینیم! خدا و پیامبرش وایمان‏آوردگان و روشنفکران و دامان‏های پاک و رگ و ریشه‏های پاکیزه و مغزهای روشن‏اندیش و جان‏های ستم‏ستیز و باشرافت نمی‏پذیرند که ما فرمانبرداری فرومایگان و پایمال‏گران حقوق و امنیت و آزادی مردم را بر شهادتگاه رادمردان وآزادمنشان مقدّم بداریم! از این رو به هوش باشید که من با همین خاندان و با این یارانِ به شمار اندک و با وجود پشت به حقّ و عدالت نمودن پیمان شکنان، راه خویش را برگزیده و برای دفاع از حق، به یاری خدا مقاوم و شکست‏ناپذیر آماده‏ام.»
این سان امید پوچ و شقاوت‏بار رژیم اموی را برای همیشه به باد داد، و نه تنها زورمداری وتحمیل ذلّت را نپذیرفت، که مارک ننگ و خفّت را بر پیشانی همه استبدادگران قرون و اعصار نواخت و حسرت تسلیم شدن و دست بیعت سپردن را بر دل‏های سیاه و پلیدشان نهاد و این درس بزرگ را به همه آموخت که در برابر شیفتگان قدرت چگونه باید ایستاد و نَه گفت.
گفتنی است که آن نُماد عزّت و افتخار تاریخ بشر، روشن می‏سازد که به چند دلیل تن به ذلّت و بیعت خواهی زورمدارانه نخواهد داد و مرگ باعزّت و آزادگی را برخواهد گزید:
یک: به دلیل ایمان ژرف به خدای عزیز و عزّت‏بخش که ذلّت پذیری را بر بندگانش نمی‏پذیرد؛ همین گونه پیامبر و یکتاپرستان راستین؛
دو: افزون بر این، آن خانه و خاندان پاک و آن خردها و جان‏های پرشرافت که حسین علیه‏السلام در کنار آنان تربیت یافت و شکوفا شد، به او شیر عزّت و آزادگی و بینش و منش شکست‏ناپذیری و عزّت داده‏اند، نه ذلّت‏پذیری و تحمل تحقیر و زورمداری؛ «یَأبَی اللّه‏ُ لنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ ... .»(55)
آن گاه آن پیکره ایمان و اخلاص پس از هشداری دلسوزانه، این گونه و با این آیات روشنگر سخنان گهربار خویش را پایان داد:
«... فَأءجْمِعُوا أمرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُم ثُمَّ لایَکُنْ اَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمًّ اقْضُوا اِلَیَّ وَ لاتُنْظِرونَ،(56) إِنّی تَوَکَّلتُ عَلَی اللّه‏ِ رَبّی وَ رَبِّکُمْ، ما مِنْ دابَّةٍ إلاّ هُوَ آخِذٌ بناصِیَتِها إنَّ ربّی عَلی صِراطٍ مُستقیم(57) ... وأنْتَ ربُّنا علیک توکّلنا وإلیکَ أَنَبْنا وإلیکَ المَصیرُ»(58)
آیا تلاوت این آیات که بیانگر مبارزه نوح و هود و پدر توحیدگرایان و عزّت طلبان، ابراهیم در برابر سردمداران شرک و استبداد و حقارت است، نمایشگر این حقیقت نیست که عاشورا وپیشوای آزادی، نُماد فضیلت و آزادگی و شکست‏ناپذیری و عدالت‏خواهی همه پیامبران است وطرف مقابل، جرثومه و نماینده استبدادگران آزادی‏کش تاریخ بشر؟ و آیا این نُمود عزّت وشکست‏ناپذیری قرآن در رویداد عاشورا و یا نُمود عزّت و شکست ناپذیری عاشورا در قرآن نیست؟