معنى فرهنگ
آداب و عادات و اندیشه‏ ها و اوضاعى كه گروهى در آن شركت دارند، فرهنگ نامیده مى‏شود كه از نسلى به نسل دیگر انتقال مى‏یابد. زبان و وسیله‏هاى نمادین، دیگر عوامل اصلى انتقال فرهنگ است؛ در عین حال ممكن است ‏بسیارى از رفتارها و عادات و رسوم تنها از طریق تجربه حاصل گردد.

اصولا هر جامعه‏اى براى خود روش و اسوه ی ویژه‏اى از كلیات فرهنگى و رفتارى دارد كه امور ضروری انسانى مانند سازمان اجتماعى، دین، حقیقت‏جویى، ساختمان سیاسى، نحوه ی تفكر، مؤسسات اقتصادى و فرهنگ مادى آن را به وجود مى‏آورد.

از آغاز پیدایش بشر ،"فرهنگ"، مایه ی تمایز هر گروه از گروه دیگر بوده است. درجه ی پیچیدگى سازمان‌هاى فرهنگى یكى از ابزارهاى تشخیص جامعه‏هاى متمدن از جوامع ابتدایى است. "فرهنگ‏" به معنى تعلیم و تربیت نیز به كار رفته، چنانچه در شعر فردوسى آمده است:

تو دادى مرا فر و فرهنگ و راى

تو باشى به هر نیك و بد رهنماى


عاشورا كدام روز است؟
در كتاب‌هاى لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضى روز نهم دانسته‏اند. زهرى گفته است جز در چند مورد، اسمى كه بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشده است. (1)

از ابن ‏بزرج نقل است كه: "ضاروراء" به معنى "ضر" (سختى) و "ساروراء" به معنى "سر" (گشایش و شادمانى) و "دالول" به معنى "دلال‏" به كار رفته است.

صاحب مجمع ‏البحرین در این ‏باره گفته است: "عاشورا یك نام اسلامى است و آن روز دهم محرم است و گاهى الف بعد از عین حذف مى‏گردد و "عشورا" تلفظ مى‏شود". (2)

و نیز گفته‏ اند كه عاشورا كلمه ‏اى است عبرى و معرب "عاشور" كه دهم تشرى یهود باشد كه روزه آن روز "گپور" [كفاره] است و چون آن روز را به ماه‌هاى عربى انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد.

چنانچه در ماه‌هاى یهود هم در اولین ماه و روز دهم است. (3)

قتل حسین بن على بن ابى‏طالب‏ علیه‏السلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه كردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد كه در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نكرده‏اند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنى‏امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور كردند و سرمه به چشم خود كشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانی‌ها و ولیمه‏ها دادند.

روایات جعلى در مورد عاشورا
از امور مسلم تردید ناپذیر و مورد اتفاق تمام فرق اسلامى این است كه حضرت امام حسین ‏علیه ‏السلام بى ‏نهایت مورد علاقه و محبت ‏خاص جد بزرگوارش پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه و آله بوده است و اظهار این موضوع از روایات فراوانى كه تواتر معنوى دارد ثابت مى شود. (4)

گروه كثیرى از محدثان اسلامى نقل كرده‏اند كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:"حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست دارد كسى را كه حسین را دوست ‏بدارد." (5)

در محاوره ی عرب‌ها این چنین است كه وقتى مى‏خواهند بین خود و دیگرى كمال الفت و یگانگى و شدت ارتباط و دوستى را بفهمانند آن تعبیر را به كار مى‏برند و مى‏گویند:" فلان كس از من و من از اویم‏" چنانکه وقتى مى‏خواهند نفرت و بیزارى خود را نسبت ‏به دیگرى اظهار كنند، مى‏گویند:"من از او نیستم و او از من نیست‏" شاعر گفته است:

ایها السائل عنهم و عنى لست من قیس ولا قیس منى

پس تعبیر" حسین منى و انا من حسین‏" یا شبه آن تعبیر مانند "حسین منى و انا منه‏" بر محبت‏ شدید و اتصال و علاقه ی تام بین پیامبر صلى الله علیه و آله و فرزند گرامى‏اش دلالت مى‏كند. و نیز قسمت اول حدیث "حسین منى‏" ارتباط و اتصال جسمى و قسمت دوم آن " و انا من حسین‏" ارتباط معنوى را مى‏رساند. توضیح آن كه "حسین منى‏" مى‏فهماند كه امام، پاره ی تن پیامبر است و به لحاظ مادى به آن حضرت انتساب دارد و "انا من حسین‏" مى‏فهماند كه اگر فداكارى و ایثار و از خودگذشتگى آن جناب نبود، زحمات پیامبر صلى الله علیه و آله به هدر مى‏رفت و اثرى از اسلام باقى نمى‏ماند.

در روایات فراوانى آمده است كه پیامبر صلى الله علیه و آله آن حضرت را مى‏بوسید و هر وقت او و برادرش امام حسن‏علیهماالسلام را مى‏دید و مناسبت اقتضا مى‏كرد، با آنان به مداعبه و ملاعبه( شوخی و بازی) مى‏پرداخت. عده‏اى از راویان نقل كرده‏اند كه رسول خدا یك دست را بر قفا و دست دیگر را بر زنخ فرزندش حسین‏علیه‏السلام قرار مى‏داد و دهان بر دهانش مى‏گذاشت. (6) و در برخى از روایات است كه پیامبر صلى الله علیه و آله درباره ی امام حسین‏ علیه‏السلام فرمود: "فداى كسى بشوم كه فرزندم ابراهیم را فداى او كردم‏." (7)

از آنچه به اختصار در عظمت و فضیلت‏ سرور شهیدان حسین بن على‏علیه‏السلام بیان داشتیم و نیز از آنچه رسول اكرم ‏صلى الله علیه و آله در شدت علاقه و محبت ‏به فرزند بزرگوارش ابراز داشته، به خوبى در مى‏یابیم كه اخبار حاكى از عید بودن روز عاشورا و تبرك جستن در آن روز از قول پیامبر صلى الله علیه و آله دروغ و افتراى محض است. چگونه ممكن است قبول كرد كه رسول خدا صلى الله علیه و آله روز شهادت ریحانه‏اش(8) را كه مكرر بر مكرر از آن خبر داده (9) روز جشن و عید اعلام كند. در صورتى كه آن حضرت به یاد آن روز گریه مى‏كرد.

روایات صحیح كه در كتب اهل سنت نیز نقل شده بر گریستن رسول خدا صلى الله علیه و آله به خاطر شهادت فرزند فداكارش دلالت دارد.

از ام‏ الفضل بنت‏ حارث روایت كرده ‏اند كه او گفت: ... من حسین‏علیه‏السلام را در دامن پیامبر صلى الله علیه و آله گذاشتم. لحظه‏اى گذشت كه ناگهان اشك از چشمانش فرو ریخت. گفتم یا نبى ‏الله پدر و مادرم قربانت گردد، چه شده؟! فرمود: جبرئیل آمد و خبر داد كه امتم این پسرم را به زودى مى ‏كشند! گفتم همین پسر را؟! گفت: آرى. (10)

لازم است مسلمین از دسایس بنى‏امیه برحذر باشند، و به رسول خدا صلى الله علیه و آله اقتدا كنند (11) و او را اسوه و مقتداى خویش قرار دهند. از اعمال و رفتار و گفتار آن پیشواى عظیم‏الشان پیروى نمایند و بر اثر روایاتى كه درباریان در زمان سلطنت ‏بنى‏امیه جعل نموده بودند(12) نباید از روش آن حضرت منحرف شوند كه سالروز شهادت فرزند دلبندش را جشن بگیرند و آن روز را روز عید و شادى و مبارك قرار دهند.(13)

بر مسلمانان است كه به خود آیند، بیدار شوند، به حقیقت اسلام توجه كنند و بیندیشند تا آنچه را كه دشمنان پیامبر و اسلام داخل دین كرده‏اند كنار بزنند و بفهمند كه اسلام واقعى كدام است و بر چه محور دور مى‏زند. در هر امرى از امور به دیده ی انتقاد و تحقیق بنگرند و سرسرى و تقلیدى آن را نپذیرند. (14)

بنى‏ امیه با بنى‏ هاشم كینه ی دیرینه داشتند. (15) از طرف دیگر چون منصب شامخ نبوت در خاندان بنى‏هاشم بود و آنان این موهبت و افتخار را برنمى‏تافتند، تا توانستند با اسلام به ضدیت و معاندت پرداختند.

فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را كه رو به خشكیدگى گذاشته بود، آبیارى كرد و در تاریكى ظلم و فساد بنى‏امیه درخششى به وجود آورد كه آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان كرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى بلكه جوامع انسانى پراكنده شد و چهره ی اسلام را چنان كه هست ‏بر جهانیان آشكار ساخت؛ به همین جهت است كه سوره ی"الفجر" سوره ی "الحسین‏" نامگذارى شده است.

آنها در اصل به اسلام هیچ‏گونه اعتقادى نداشتند. عقاد نویسنده و متفكر شهیر مصرى مى‏گوید: ابوسفیان پس از آن كه اسلام آورد، غلبه اسلام را غلبه بر خود تلقى مى‏كرد. (16)

هند، مادر معاویه پس از اسلام آوردنش فریاد مى‏زد: چرا جنگ نكردید و از خود و سرزمینتان دفاع ننمودید؟!

ابوسفیان و پسرش معاویه پس از فتح مكه اسلام آوردند. ابوسفیان و خانواده‏اش با دشوارى تمام اسلام را گردن نهادند. بدین معنى كه در ظاهر اسلام آوردند و در واقع اسلام را قبول نداشتند.(17) ابوسفیان بر قبر حضرت حمزه‏ علیه‏السلام ایستاد و گفت: اى اباعماره بر امارت و فرمانروایى با ما جنگیدى كه آن به ما انتقال یافت.(18)

به نظر مى‏رسد معاویه به نبوت پیامبر اسلام ‏صلى الله علیه و آله اعتقاد نداشت ‏به دلیل آن كه عده‏اى از مصریان بر وى وارد شدند و گفتند: "السلام علیك یا رسول‏الله‏" ولی او آنان را از این گفتار منع نكرد. (19)

محققان اهل سنت‏ به سندهاى متعدد در تفسیر آیه ی شریفه ی "الم تر الى الذین بدلوا نعمت‏الله كفر"،(20) ذكر نموده‏اند كه مقصود دو طایفه ی تبهكار بنى‏امیه و بنى‏المغیرة است. (21)

سیاست ‏بنى ‏امیه در جهت محو آثار نهضت عاشورا
معلوم است كه بنى‏ امیه با این پیشینه ی سیاه و خبیث(22) چون اسلام را با منش و خواسته ‏هاى مادى خود موافق نمى‏دیدند به انحا و وسائل گوناگون، در تضعیف اسلام و خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله كه نگهبان و بیان‏ كنندگان دستورهاى اسلام و قرآن بودند، كوشیدند؛ از جمله آن كه براى پاشیدن گرد فراموشى به واقعه ی كربلا و آثار آن، به روحانى‏نمایان دربارى دستور دادند كه روز عاشورا را، روز جشن و عید و روز بسیار مبارك معرفى كنند! و در این‏باره حدیث جعل نمایند. این حدیث‌ها به گونه‏اى است كه هر كس اندكى به آنها توجه كند آشكارا مجعول بودن آنها را مى‏فهمد، مثلاً روایت كرده‏اند كه چون پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه آمد، دید كه یهود روز عاشورا روزه مى‏گیرند. آن حضرت از آنان پرسید: چرا این روز را روزه دارید؟ گفتند: چون خداوند فرعون و پیروانش را در این روز غرق كرد و موسى و یارانش را نجات داد. آنگاه پیغمبر فرمود: ما از یهود به موسى سزاوارتریم. و به اصحاب خود دستور داد كه آن روز را روزه بدارند.

ساختگى و مجعول بودن این حدیث از دو طریق ثابت است:
الف) بنابر تحقیقى كه ابوریحان انجام داده است "این كه یهود مى‏گویند خداوند فرعون را در روز عاشورا غرق كرد، خلاف تورات است. زیرا فرعون روز بیست و یكم نیسن كه هفتم از ایام فطیر است غرق شد و اول فصح یهود پس از قدوم پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه روز سه‏شنبه بیست و دوم آذار با نهصد و سى‏ و سه اسكندرى بود كه با روز هفدهم ماه رمضان موافق مى‏شد. روزى كه خداوند فرعون را غرق كرد بیست و سوم ماه رمضان مى‏شود، پس براى این روایت وجهى نخواهد بود." (23)

ب) در این روایت آمده است كه پیامبر از یهود پرسید كه چرا این روز را روزه مى‏گیرید؟ گفتند چون خداوند در این روز فرعون را غرق كرد. ساختگى بودن این روایت از آن جهت آشكار مى‏گردد كه در آن، نسبت نادانى به نبى بزرگوار اسلام داده شده به گونه‏اى كه پس از آگهى یافتن از موضوع و یادآورى یهودیان امرى به فكرش خطور نموده و حكمى بر آن مترتب كرده است! چنان كه معلوم است این‏گونه امور از ساحت قدس پیامبر صلى الله علیه و آله به دور است. ابوریحان درباره ی روز عاشورا و امور مربوط به آن چنین توضیح داده است:

"قتل حسین بن على بن ابى‏طالب‏ علیه‏السلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب، بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه كردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد كه در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نكرده‏اند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنى‏امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور كردند و سرمه به چشم خود كشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانی‌ها و ولیمه ‏ها دادند. و تا زمانى كه ایشان بودند، این رسم در توده ی مردم پایدار بود، حتى این كه پس از انقراض ایشان باز هم این رسم باقى ماند ولى شیعیان از راه تأسف و سوگوارى به قتل سیدالشهدا در مدینة‏السلام و بغداد و شهرهاى دیگر، گریه و نوحه‏ سرایى مى‏كنند و تربت مسعود حسین را در كربلا در این روز، زیارت مى‏نمایند. و چون خبر كشته ‏شدن حسین را به مدینه آوردند، دختر عقیل بن ابى‏طالب بیرون آمد و این اشعار را خواند:

ماذا تقولون ان قال النبى لكم ماذا فعلتم و انتم آخرالامم بعترتى و باهلى بعد مفتقدى نصف اسارى و نصف ضرجوا بدم ما كان هذا جزائى اذ نصحت لكم ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحم.

ابراهیم ‏بن اشتر ناصر و یاور آل رسول‏الله در این روز كشته شد. و مى‏گویند در این روز بود كه خداوند توبه ی آدم را پذیرفت و در این روز بود كه كشتى نوح بر جودى فرود آمد. و عیسى‏بن مریم در این روز، زاییده شد. و موسى و ابراهیم در این روز نجات یافتند. در این روز آتش به ابراهیم بَرد - سرد - و سلام گردید و در این روز چشم یعقوب بینا شد. یوسف از چاه بیرون آمد. سلیمان از نو به سلطنت رسید. عذاب از قوم یونس برداشته شد. بدبختى و بیچارگى از ایوب مرتفع گشت. دعاى زكریا مستجاب شد و یحیى را به او بخشیدند و گفته‏اند یوم‏الزینه موعد سحره فرعون در وقت زوال این روز بود. و این اتفاقات را كه در این روز ذكر نموده‏اند، اگر چه وقوع آن امكان عقلى دارد اما معلوم است كه ناقلان آنها دسته‏اى از عوام محدثان بوده‏اند. و یا آن كه خواسته‏اند با اهل كتاب (24) مسالمت كنند."

ابوریحان به جهت ‏حسن ظن یا به جهات دیگر وانمود نكرده كه این‏گونه روایات مجعول است. بلكه گفته است ناقل آن روایات عوامند یا براى مسالمت‏ با اهل كتاب آنها را نشر داده‏اند، در هر صورت نتیجه همان است كه آن روایت‌ها عارى از حقیقت است.

بسیار مناسب است كه آنچه را امام صادق ‏علیه‏السلام در این‏ باره بیان فرموده است نقل كنیم: عبدالله ‏بن فضل‏ بن هاشمى گفت:"به امام صادق‏ علیه‏السلام عرض كردم چگونه عامه(مردم) روز عاشورا را روز بركت نامگذارى كرده‏اند؟ در این هنگام آن حضرت گریه كرد. سپس فرمود: وقتى كه (امام) حسین‏ علیه‏السلام كشته شد، مردم در شام، به یزید تقرب مى‏جستند و حدیث جعل مى‏كردند. و اموالى به عنوان جایزه دریافت مى‏نمودند، از جمله امور مجعوله این بود كه این روز را روز بركت (و سرور) اعلام داشتند، تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به شادى و خوشحالى و تبرك جستن بپردازند و به آن سرگرم باشند." (25) تا مردم آن واقعه حزن‏انگیز را فراموش كنند و در نتیجه، بنى‏امیه از لعن و نفرین ابدى و پى‏آمدهاى ناگوار جنایت هولناكى كه انجام داده بودند در امان بمانند. پس در واقع این نوعى سیاست‏ بود كه دستگاه تبلیغى بنى‏امیه امر را بر مردم مشتبه ساخت و خواستند به واسطه ی منحرف نمودن اذهان عمومى، بر زشتى جنایاتشان سرپوش بگذارند و براى رسیدن به این هدف به انواع دسایس و حیله‏ها متوسل شدند. دسیسه دیگر آنها این بود كه شایع كردند امام حسین ‏علیه‏السلام كشته نشده بلكه انعكاسى از وى بر حنظلة بن اسعد شامى قرار گرفته و او به جاى آن حضرت به قتل رسیده و امام به آسمان عروج نموده چنانچه حضرت عیسى این چنین بود(26) و این سیاست عین همان سیاستى است كه پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله و مشغول ساختن افكار مردم نسبت ‏به جانشین واقعى آن حضرت در پیش گرفتند و شایع ساختند كه پیامبر از دنیا نرفته و زنده است. (27)

اگر این شایعه ‏پراكنى نبود، قویاً احتمال داشت كه عده‏اى به این فكر بیفتند كه چرا وصیت‌ها و سفارش‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله را درباره ی جانشین واقعى‏اش حضرت على‏ علیه‏السلام كنار گذاشتند و هنوز پیامبر را دفن نكرده براى امارت و خلافت ‏به گفتگو و اختلاف پرداختند و مى‏خواهند دیگرى را به جاى آن حضرت، به خلافت ‏بردارند.

بدون شك از نظر روایى آن شایعه از جهت انصراف افكار عمومى و برگرداندن توجه مردم از این امر مهم، تأثیرى بسزا داشت، تا در این گیر و دار بتوانند خلیفه ی موردنظر خود را به قدرت برسانند. و این شایعه - چنان كه بعضى گمان كرده‏اند - از روى جهل و اشتباه صورت نگرفت، بلكه روى نقشه حساب شده طرح شده بود.

از ام‏سلمه بازگو شده است كه او گفت رسول خدا را دیدم در حالى كه بر سر حسین دست مى‏كشید، گریه مى‏كرد. عرض كردم: چرا گریه مى‏كنى؟! فرمود: همانا جبرئیل به من خبر داد كه این پسرم در سرزمینى به نام كربلا كشته مى‏شود. سپس مقدارى خاك قرمز رنگ به من داد و فرمود: این از خاك همان سرزمین است و هر زمان آن خاك به خون مبدل گشت‏ بدان كه وى كشته شده است. ام سلمه گفت: آن خاك را در شیشه‏اى نزد خودم نگه داشتم و با خودم مى‏گفتم آن در روز بسیار عظیمى به خون مبدل مى‏شود.

عظمت قیام امام حسین‏ علیه ‏السلام
نهضت امام حسین‏ علیه‏ السلام نهضتى مقدس، متعالى و روحانى بود. پاكى، خلوص، بى‏ اعتنایى به دنیا، برى بودن از اغراض شخصى و آز و جاه‏طلبى و خودخواهى از ویژگی‌هاى این قیام است.(28) انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثار و فداكارى به مردم داد. (29)

فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را كه رو به خشكیدگى گذاشته بود، آبیارى كرد و در تاریكى ظلم و فساد بنى‏امیه درخششى به وجود آورد كه آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان كرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى، بلكه جوامع انسانى پراكنده شد و چهره ی اسلام را چنان كه هست ‏بر جهانیان آشكار ساخت(30) به همین جهت است كه سوره"الفجر" سوره "الحسین‏" نامگذارى شده است.

از امام صادق ‏علیه‏السلام نقل شده كه این سوره، درباره ی حسین ‏علیه‏السلام نازل شده و سوره ی حسین است (31) و چون آن جناب با اخلاص كامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، با اطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعى "نفس مطمئنه‏" واقع شد، و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت، لذا امام صادق‏ علیه‏السلام فرمود: مقصود از "نفس مطمئنه‏" حسین و یاران اوست كه صاحب نفس مطمئنه‏اند كه در روز قیامت رضوان خدا براى ایشان است و خداوند از ایشان راضى است. (32)

او كسى است كه با نیل به درجه ی رفیع شهادت، جاودانگى یافت، به میزانى كه در راه موضوعى فدا و فانى مى‏شود ارزش آن را به خود مى‏گیرد و كسب مى‏نماید.

حسین ‏بن على ‏علیه‏السلام كسى است كه تمام هستى و متعلقات خویش را با اخلاص در راه خدا كه اصل و منشا تمام كمالات و تقدس‌هاست، فدا و فانى نموده است پس جاى شگفتى نیست كه بگوییم تمام تقدس‌ها و كمالات و جاودانگى به وجود فدا شده‏اش انتقال یافته است. (33) و نیز بى‏جهت نیست كه محبت و عشق به آن حضرت در دل‌هاى مؤمنان جایگزین شده به همان‏گونه كه محبت و علاقه به خداوند در آن دل‌ها جاى دارد. لذا از رسول اكرم ‏صلى الله علیه و آله نقل شده است:"همانا براى شهادت حسین ‏علیه‏السلام حرارتى وجود دارد كه هیچ‏ گاه سرد نمى‏شود."(34)و نیز فرمود:"براى حسین‏ علیه‏السلام در دل‌هاى مؤمنان محبتى است‏." (35)

آرى! حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام كه از روى خلوص به پیشگاه معبود خویش سر عبودیت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده، به اوج كمال و قرب رب ذى‏الجلال رسیده و آن قدر شرافت و قداست پیدا كرده كه صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلا بگویند: دست او، دست ‏خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او، گوش و زبان و چشم خداست، و این بدان جهت است كه توجه به خدا، فدا شدن در راه او، و استمرار بر طاعتش، چنان انقلابى در وى به وجود آورد كه عظمت‏ خداوندى به او نسبت داده مى‏شود زیرا از معنویت ارتباط با خداوند متأثر گشته است. در این‏ باره، حدیثى از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است كه همین معنى را مى‏رساند و مى‏فهماند كه آدمى با رشته ی ارتباط و بندگى خالصانه ی خدا به مقامى مى‏رسد كه در فكر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبى او را متأثر مى‏سازد و آن خصوصیات به او انتقال مى‏یابد:

...ان الله جل جلاله قال: ما تقرب الى عبد من عبادى بشى‏ء احب الى مما افترضت علیه و انه یتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته كنت ‏سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها. ان دعانى اجبته و ان سالنى اعطیته. (36)

حسین بن على‏ علیه‏السلام كه در راه خدا و در راه افكار عالیه‏اش شهید شد وجود مادى خود را نفى كرد اما به صورت منبع فضیلت و مركز شرافت و عظمت، وجود جاودانه ی خود را اثبات نمود. عقل و دین حكم مى‏كند كه بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و ممات ارج نهیم و آنان را دوست‏ بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یادبود برپا كنیم. به ویژه كه آن شخص تمام هستى خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هیچ فداكارى در راه خدا دریغ نورزیده باشد.

از این جهت است كه در اقطار مختلف اسلامى به نام آن حضرت اقامه ی مجالس مى‏كنند و چنین نیست كه تكریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد؛ مثلاً در كشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالس جشن و سرور برپا مى‏دارند.(37) درباره ی فضایل ایشان قلم‌فرسایى مى‏كنند و كتاب‌ها و مقاله‏ها مى‏نویسند. (38)

حسین‏ بن على ‏علیه ‏السلام براى هدفى بس عالى در راه معبود خود با نفس جهاد نمود.(39) و براى احیاى فضیلت و شرافت و برقرارى آزادى و بیدارى بشر قیام كرد. پس سزاوار است كه تمام جوامع انسانى - خواه مسلمان خواه غیرمسلمان - به پاس احترام و بزرگداشت آن شخصیت عظیم‏الشأن ،سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ بشمارند و به سوك و ماتم بنشینند.

او ابرمرد عالم و شخصیت‏ بسیار بزرگوارى است كه تمام مكارم و فضایل را دارا بود به گونه‏اى كه ابعاد گسترده ی بسیار وسیع وجودش همگان را متحیر ساخته است. (40)

از لحاظ نسب نیز كسى به پایه امام حسین‏ علیه‏السلام نمى‏رسد: جدش رسول خدا سیدالمرسلین و خاتم‏النبیین و پدرش على مرتضى سیدالوصیین و مادرش فاطمه زهرا سیدة نساء العالمین و برادرش امام حسن مجتبى، و عمویش جعفر طیار و عموى پدرش حمزه سیدالشهدا است.

فكر او بر محور ابدیت و ماوراى محسوسات دور مى‏زد؛ او شهادت را برگزید و منیه را بر دنیه و كرامت قداست را بر لئامت اطاعت‏ نابكاران، ترجیح داد. (41)

فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردبارى و صبر از خود بروز داده كه نظر همه ی متفكران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آورده‏اند. و هر كس كه درباره ی احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتى داشته باشد غیرممكن است، مجذوب فضایل و شخصیت او نگردد و از مصایبى كه براى نجات اسلام و بشریت متحمل شده متأثر و اندوهگین نشود.