گند من رو اینجوری پوشوندی...گند خودت رو چطوری میخوای بپوشونی جناب مهندس صیفی؟
بار دیگه عصبی شدم و یقه ی مسعود رو گرفتم و گفتم:مسعود اینقدر با اعصاب من بازی نكن...فقط بگو سهیلا كجاس؟
- سهیلا؟...یا همون دختر خیابونی كه مادرت گفته؟
- مامان این حرفو نزده...میدونم تو از خودت این حرفو به سهیلا گفتی...تو میدونستی چی بگی كه اونو از خونه بكشونی بیرون...مگه نه؟
- برو سیاوش...برو...گفتم كه مادرشم مخالفه...خودشم كه...
- مسعود فقط بگو كجاس؟
صدای تلفن منزل مسعود بلند شد...مسعود نگاهی به صفحه ی نمایش شماره كه روی میز كنار ما بود انداخت و گفت:گوشی رو بردار...سهیلا پشت خطه...ببین حاضره تو رو ببینه یا نه؟