نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 99

موضوع: رمان رکسانا (م.مودب پور)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    مانی-دیگه برای چی خجالت بکشم؟!واسه یه لقمه غذا؟!
    عمه م –چه زحمتی عزیزم!بخدا خوشحال می شم!وقتی شما اینجایین،این خونه انگار توش بهاره!
    بعد برگشت سمت رکسانا و گفت
    -رکسانا جون پاشو عزیزم یه فکری واسه ناهار کن!
    -نه زحمت نکشین!منکه باید حتما برم!
    مانی-راست میگه رکسانا خانم!هامون جز خونه خودش هیچ جا غذا نمی خوره!پاشو هامون جون زودتر برو که ماهاهم به کارمون برسیم!
    -توام باید با من بیای!
    مانی-به اون خداوندی خدا قسم اگه من از اینجا تکون بخورم!آن آن!عمه جون یه پیژامه نداری تو خونه؟
    -خجالت بکش مانی!اصلا یه دقه بیا کارت دارم!
    دستش رو گرفتم و بردمش تو هال و بهش گفتم
    -خوب نیس هنوز بهم نرسیده ناهار بمونیم اینجا!
    مانی-چرا خوب نیست؟
    -خوب خوب نیس دیگه!یعنی باید اونا ازمون دعوت کنن!یا حداقل حسابی اصرارمون کنن!اینجوری زشته!
    مانی-ناهار خونه عمه موندن که دعوت قبلی نمی خواد!
    -حالا دعوت قبلی نه!حداقل چهار تا تعارف که باید بکنن!
    مانی-من بی تعارفم!اگه تو ناراحتی برو!
    -یه دقه بیا این طرف تر کارت دارم!
    دستش رو گرفتم و بردم وسط هال و گفتم
    -میخوام یه چیزی بهت بگم.
    مانی-جونم،بگو!
    -میگم اگه تو تنها اینجای بمونی درست نیست!
    مانی-چرا درست نیست؟
    به دور و ورم نگاه کردم و گفتم
    -بیا این طرفتر کارت دارم!
    یه خورده رفتیم اون ور تر
    مانی-جونم بگو!
    -میگم این رکسانا خانم یه قهوه آورد، منم خوردم!
    مانی-یواشکی خوردی؟
    -یعنی چی؟
    مانی- یعنی راضی نبودن تو بخوری و خوردی؟
    -آروم صحبت کن!
    دوباره آروم گفت
    -یعنی چیز خورت کردن؟
    -نه!میگم این رکسانا خانم رنگ موهاش طبیعیه!
    آروم گفت
    -منو کفن کردی راست میگی؟!
    -آره به جون تو!تازه عمه میگفت دانشگاه سراسریم،با رتبه عالی قبول شده!
    مانی-بگو به مرگ تو!
    -میگم به جون تو!
    مانی-خوب دیگه چی؟!
    -بیا یه خورده اینور ترتر،صدامونو کسی نشنوه!
    دوباره یه خورده رفتیم اون ورتر،ته هال که گفتم
    -تازه باباشم ایرانی نیست!
    مانی-ترو پنج تن راست میگی؟!
    -آره به خدا!گویا باباش فرانسویه!
    مانی-جاسوسی میکنه باباش اینجا؟!
    -نه!
    مانی-جز عوامل ضد انقلابه؟!
    -نه بابا!
    مانی-نیروی اپوزیسیون خارج از کشور ارتباط داره؟!
    -این حرفها یعنی چی؟!
    مانی-یعنی میگم دنبالشن؟!
    -نه!!
    مانی-پس مرتیکه چرا منو آوردی دم مستراح این حرفها رو بهم میزنی؟!
    -ا......!یواش حرف بزن!
    آروم گفت
    -آخه دیگه داریم میریم تو توالت!
    -خب کسی دیگه صدامونو نمی شنوه!
    مانی-چیزی اینجا کشف کردی؟!
    -نه حواست کجاست؟!
    مانی-بجون تو اصلا حالیم نمیشه چه خبره اینجا!
    -میگم خوب نیست تو تنها اینجا بمونی!
    مانی-یعنی میگی برام خطری چیزی داره؟
    -نه بابا!
    مانی-پس چی؟!
    -آروم تر حرف بزن!
    مانی-دیگه صدا مونو خودمونم نمیشنویم!
    -میگم یعنی اگه قراره ناهار اینجا بمونم،جفتمون بمونیم بهتره ها!
    مانی-یعنی موقع خطر از همدیگه دفاع کنیم؟!
    -دفاع یعنی چی؟!همینکه پیش هم هستیم و به همدیگه دلداری میدیم!
    مانی-دارم کم کم میترسم آ!یعنی ممکنه شکنجه ای چیزی در کار باشه؟!
    -ا...!یواش!
    مانی-بابا دیگه صدام داره از ته چاه در می آد!
    -خب!
    مانی- میگم بیا از همین جا یواشکی بزنیم در ریم!دیگه م سراغ ترمه نمیریم!اصلا گور پدرش م کرده!
    -چرا؟!
    مانی-خب اینطوری که تو میگی انگار داره کار بیخ پیدا میکنه!
    -چه کاری؟
    مانی-چی؟!
    -می گم چه کاری؟
    مانی-بلندتر بگو!صدات دیگه اصلا نمی آد!
    یه خورده بلندتر گفتم
    -میگم چه کاری؟
    مانی-همین که اومدیم تو این خونه دیگه!
    -مگه چی شده؟


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/