گردش مالي

توي حجره نشسته بودم و پشه مي پراندم. از بانک زنگ زدند که: «چرا با حسابت اين قدر کم کار مي کني؟»

يک چک کشيدم براي خودم و رفتم بانک. پول به حساب نبود. با دو تا مامور رفتم براي جلب. کسي خانه نبود.