نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 117

موضوع: داستان های شاهنامه فردوسی به نثر روان

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض ضحاک ماردوش

    داستان ضحاك با پدرش:
    ضحاك فرزند اميري نيك سرشت و دادگر به نام« مرداس» بود. اهريمن كه در جهان جز فتنه و آشوب كاري نداشت كمر به گمراه كردن ضحاك جوان بست. به اين مقصود خود را به صورت مردي نيكخواه و آراسته درآورد و پيش ضحاك رفت و سر در گوش او گذاشت و سخنهاي نغز و فريبنده گفت. ضحاك فريفته او شد. آنگاه اهريمن گفت: « اي ضحاك، مي خواهم رازي با تو درميان بگذارم. اما بايد سوگند بخوري كه اين راز را با كسي نگويي.» ضحاك سوگند خورد.
    اهريمن وقتي مطمئن شد گفت: « چرا بايد تا چون تو جواني هست پدر پيرت پادشاه باشد؟ چرا سستي مي كني؟ پدرت را از ميان بردار و خود پادشاه شو. همه كاخ و گنج و سپاه از آن تو خواهد شد.»
    ضحاك كه جواني تهي مغز بود دلش از راه به در رفت و در كشتن پدر با اهريمن يار شد. اما نمي دانست چگونه پدر را نابود كند. اهريمن گفت: « غم مخور چاره اين كار با من است.» مرداس باغي دلكش داشت. هر روز بامداد برمي خواست و پيش از دميدن آفتاب در آن عبادت مي كرد. اهريمن بر سر راه او چاهي كند و روي آن را با شاخ و برگ پوشانيد. روز ديگر مرداس نگون بخت كه براي عبادت مي رفت در چاه افتاد و كشته شد و ضحاك ناسپاس بر تخت شاهي نشست.

    فريب اهريمن:
    چون ضحاك پادشاه شد، اهريمن خود را به صورت جواني خردمند و سخنگو آراست و نزد ضحاك رفت و گفت: « من مردي هنرمندم و هنرم ساختن خورشها و غذاهاي شاهانه است.» ضحاك ساختن غذا و آراستن سفره را به او واگذار كرد. اهريمن سفره بسيار رنگيني با خورشهاي گوناگون و گوارا از پرندگان و چهارپايان، آماده كرد. ضحاك خشنود شد. روز ديگرسفره رنگين تري فراهم كرد و همچنين هر روز غذاي بهتري مي ساخت. روز چهارم ضحاك شكم پرور چنان شاد شد كه رو به جوان كرد و گفت: « هر چه آرزو داري از من بخواه.» اهريمن كه جوياي اين فرصت بود گفت: « شاها، دل من از مهر تو لبريز است و جز شادي تو چيزي نمي خواهم. تنها يك آرزو دارم و آن اينكه اجازه دهي دو كتف تو را از راه بندگي ببوسم.» ضحاك اجازه داد. اهريمن لب بر دو كتف شاه گذاشت و ناگاه از روي زمين ناپديد شد.
    روئيدن مار بر دوش ضحاك
    بر جاي لبان اهريمن، بر دو كتف ضحاك دو مار سياه روئيد. مارها را از بن بريدند، اما به جاي آنها بي درنگ دو مار ديگر روئيد. ضحاك پريشان شد و در پي چاره افتاد. پزشكان هر چه كوشيدند سودمند نشد. وقتي همه پزشكان درماندند اهريمن خود را به صورت پزشكي ماهر درآورد و نزد ضحاك رفت و گفت: «بريدن ماران سودي ندارد. داروي اين درد مغز سر انسان است. براي آنكه ماران آرام باشند و گزندي نرسانند چاره آنست كه هر روز دو تن را بكشند و از مغز سر آنها براي ماران خورش بسازند. شايد از اين راه سرانجام، ماران بميرند.»
    اهريمن كه با آدميان و آسودگي آنان دشمن بود، مي خواست از اين راه همه مردم را به كشتن دهد و نسل آدميان را براندازد.



    گرفتار شدن جمشيد
    در همين روزگار بود كه جمشيد را غرور گرفت و فره ايزدي از او دور شد. ضحاك فرصت را غنيمت دانست و به ايران تاخت. بسياري از ايرانيان كه در جستجوي پادشاهي نو بودند به او روي آوردند و بي خبر از جور و ستمگري ضحاك او را بر خود پادشاه كردند. ضحاك سپاهي فراواني آماده كرد و بدستگيري جمشيد فرستاد . جمشيد تا صد سال خود را از ديده ها نهان مي داشت. اما سرانجام در كنار درياي چين بدام افتاد. ضحاك فرمان داد تا او را با اره به دو نيم كردند و خود تخت و تاج و گنج و كاخ او را صاحب شد . جمشيد سراسر هفتصد سال زيست و هرچند به فره وشكوه او پادشاهي نبود سرانجام به تيره بختي از جهان رفت. جمشيد دو دختر خوب رو داشت : يكي«شهر نواز» و ديگري «ارنواز» . اين دو نيز در دست ضحاك ستمگر اسير شدند و از ترس بفرمان او در آمدند . ضحاك هر دو را به كاخ خود برد و آنان را با دو تن به پرستاري ماران گماشت. گماشتگان ضحاك هر روز دو تن را به ستم ميگرفتند و به آشپزخانه مياوردند تا مغزشان را طعمه ماران كنند . اما شهرنواز و ارنواز و آن دو تن كه نيكدل بودند و تاب اين ستمگري را نداشتند هر روز يكي از آنان را آزاد مي كردند و روانه كوه و دشت مينمودند و به جاي مغز او از مغز سر گوسفند خورش مي ساختند.
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/