ازدواج مصلحتي
چهارماه از پادشاهي ناصرالدين شاه و صدارت اميركبير گذشته بود.
امير دشمنان زيادي داشت.
عدهاي از آنها درباري و از نزديكان شاه بودند.
آنان مرتب در گوش شاه زمزمه ميكردند كه امير را از كار بركنار كند، زيرا نهتنها اشراف زاده نيست بلكه از خانداني پست و پسر يك آشپز و نوكر است و خيليها حاضر نيستند اوامر او را اطاعت كنند.
آنها به شاه گوشزد ميكردند كه او را بركنار كند و فردي نجيبزاده را بر سر كار بنشاند.
اين حرفها شاه را به فكر فرو برد، اما نه براي بر كناري امير (زيرا علاقة خاصي به او داشت) بلكه براي محكم كردن ريشههاي وجود او.
شاه به امير پيشنهاد كرد كه براي جلوگيري از اين حرفها، با خواهرش ازدواج كند.
ازدواج امير با خواهر شاه ازدواجي مصلحتي بود، چون نه امير با آن موافق بود و نه عزت الدوله، خواهر شاه، اما بعدها اين ازدواج تبديل به عشقي پاك و آسماني شد و خداوند دو دختر به آنها هديه كرد.
امير كبير در قسمتي از نامهاش به شاه اين طور نوشته است: «از اول برخورد قبلة عالم معلوم است كه نميخواستم در اين شهر صاحب خانه و عيال شوم بعد به حكم همايون و براي پيشرفت خدمت شما، اين عمل را اقدام كردم.»
منبع : تک دانلود
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)