كم مگیر، ای آسمان! سیمرغ ِ آمین ِ مرا
گوش كن بسیاریِ گنجشكِ نفرین مرا

در سكوت محض می‌افتد كلاهِ جبرئیل

گر ببیند ارتفاع ِ بامِ پرچین مرا

می‌تكاند باد و بر دوشش تبرّك می‌برد

گرد و خاكِ چادر ِ معصوم و پُرچین مرا

ماه را شاهد گرفتم تا ببیند هر سحر

دست ردّ آینه بر آهِ مسكین مرا

بعد از این دیگر نمی‌بیند به خود سجاده‌ای

ظهر ِ توحید تو را، یا صبح ِ یاسین مرا

شب مرا در خاك كن تا خاك در خواب خوش است

تا نفهمد خاك هم هنگام ِ تدفین مرا

*


تا كدامین صبح قدرتمند شاید وا كند

در طلوع خویشتن چشمانِ سنگین مرا