صفحات 220 تا 223 ...
کار کرده بود، احساس نگرانی می کرد. همکاران بسیاری در آن بانک بودند که او را می شناختند، به همین جهت لازم بو که نهایت احتیاط را به عمل بیاورد.
تریسی یک در بطری از کیفش بیرون آورد و آن را در کفشش گذاشت و لنگ لنگان وارد بانک شد. بانک پر از انبود مشتریان بود. تریسی با احتیاط منتظر زمانی مناسب بود. او نگاهی به اطراف انداخت و بعد به طرف یکی از باجه های خدمات مشتریان که خالی بود رفت. متصدی باجه مشغول حرف زدن با تلفن بود و به محض اینکه مکالمه اش به پایان رسید، گفت:
- بله؟
او جان کریتون بود. مردی متعصب و خرافاتی که از جهودها، سیاه ها و پورتوریکویی ها متنفر بود. در تمام مدتی که تریسی در آن بانک کار می کرد، او برای وی آدمی آزاردهنده بود و حالا هیچ علامتی در چهره اش دال بر اینکه او را شناخته باشد، دیده نمی شد.
- بونوس دیاس، سینیور؛ من علاقه مند هستم که یک حساب جاری در بانک شما داشته باشم.
تریسی با لهجه مکزیکی صحبت می کرد. او این لهجه را از هم سلولی اش پائولینا فرا گرفته بود. آثار تحقیر و تنفر در چهره کریتون ظاهر شده بود:
- نام؟
- ریتا گونزالس
- چه مقدار پول مایلید در حساب بانکی اتان داشته باشید؟
- ده دلار
کریتون پرسید:
- نقد است یا چک؟
- نقد، لطفاً!.
تریسی با احتیاط یک ده دلاری مچاله شده که گوشه ای از آن هم پاره شده بود از کیفش بیرون آورد و به او داد و کریتون هم فرم سفید را به طرف او پرتاب کرد.
- این فرم را پر کن.
تریسی که تصمیم نداشت اثری از دستخط خود باقی بگذارد، به طرف جلو خم شد و گفت:
- دست من در تصادف آسیب دیده است، سینیور؛ ممکن است شما آن را برایم پر کنید؟ سی سه پوتدا؟
کریتون زیر لب غرولند کرد و گفت:
- فراری های بی سواد!
سپس پرسید:
- گفتید ریتا گونزالس؟
- سی.
- آدرس؟
تریسی نشانی و شماره تلفن هتل را به او داد.
- اسم خانوادگی مادر؟
- گوانزالس، مادر من با پسرعمویش ازدواج کرده بود.
- تاریخ تولد خودت؟
- بیستم دسامبر 1958
- محل تولد؟
- گیودا- دی- مکزیکو
- این جا را امضا کن.
تریسی گفت:
- من باید از دست چپم استفاده کنم.
او قلم را برداشت و مثل دست و پا چلفتی ها، با خط کج و معوجی زیر فرم را امضا کرد.
- من فقط می توانم یک دسته چک موقت به شما بدهم، چک اصلی ظرف مدت سه یا چهار هفته، توسط پست به نشانی شما فرستاده خواهد شد.
- بونوموچاس، گراسیاس، سینیور.
- بله.
جان کریتون او را تا وقتی که از در بانک خارج شد، با نگاهش تعقیب کرد.
سه راه غیرقانونی برای وارد کردن چیزی به کامپیوتر وجود داشت، و ترسی متخصص این کار بود. او خودش کمک کرده بود که یک سیستم امنیتی در بانک "تراست فیدلتی فیلادلفیا" به وجود بیاید، و حالا خود او در حال رخنه کردن به آن بود. اولین کاری که می بایست بکند، پیدا کردن یک فروشگاه کامپیوتر بود. جایی که می توانست از ترمینال آن استفاده کند و برنامه ای را به کامپیوتر بانک بفرستد. فروشگاه، با مقداری فاصله از بانک قرار داشت و تقریباً خلوت بود. فروشنده مشتاق به طرف او آمد:
- ممکن است به شما کمک کنم. خانم؟
- اسوسی کیو، نو، سینیور؛ من فقط نگاه می کنم.
نگاه فروشنده به نوجوانی برخورد که با کامپیوتر بازی می کرد و با عجله به طرف او رفت:
- معذرت می خواهم خانم.
تریسی به طرف میز کامپیوتری که در مقابلش قرار داشت و به یک تلفن وصل بود برگشت. وارد شدن به سیستم کار راحتی بود، ولی بدون استفاده از کد تقریباً مقدور نبود. این کد هر روز تغییر می کرد. روزی که داشتند برای این سیستم چاره اندیشی می کردن، ترسی در جلسه هیئت مدیرۀ بانک حضور داشت. در آن جلسه دزموند گفته بود:
- ما باید مرتباً این کد را تغییر بدهیم که هیچ کس قادر نباشد وارد آن شود؛ ولی در عین حال باید آن را برای کسانی که اجازه استفاده از آن را دارند ساده نگه داریم.
در آن جلسه آنها کدی را تصویب کردند که در چهار فصل سال می شد از آن استفاده کرد و تاریخ روز جاری را هم داشت.
تریسی ترمینال را روشن کرد و نوار کد بانک تراست فیدلیتی را گرفت. وقتی صدای "بیپ" را شنید، گوشی تلفن را به ترمینال وصل کرد. علامتی روی صفحه مانیتور کامپیوتر ظاهر شد:
- کد مورد نظر شما؟
آن روز دهم بود. سپس تریسی تایپ کرد:
- پاییز؛ ده.
- کد غلط است.
صفحه مانیتور خاموش شد.
آیا آنها در این مدت کد را عوض کرده بودند؟ تریسی از گوشه چشمش دید که فروشنده به طرف او می آید. او رویش را به طرف دیگر برگرداند و وانمود کرد که مشغول نگاه عادی به کامپیوترهاست.
در همین موقع یک زوج جوان وارد فروشگاه شدند، و متصدی فروش با خوشحالی مسیرش را عوض کرد و رفت که به آنها خوشامد بگوید. تریسی دوباره به طرف میز مدل کامپیوتر برگشت. او تصمیم گرفت خودش را در ذهن کلارنس دزموند قرار بدهد. او دزموند را به خوبی می شناخت و مطمئن بود که وی امکان نداشت کدهای متفاوتی را منظور کند. او می بایست در هر حال، مفهوم اصلی فصول و شماره روزها را در نظر می گرفت، پس چگونه می توانست آنها را تغییر بدهد؟ این کار می توانست به صورت پیچیده تری نیز انجام شود، به این معنی که ممکن بود او فصول را غیرمعمول قرار داده باشد. تریسی دوباره سعی کرد.
- کد مورد نظر شما؟
- زمستان 10
- کد غلط است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)