چون پاره سنگی
عاشقم به گنجشکی هراسان
و هر بار
نومید برمی گردم به خاک
بر می گردم به خویش
جدا شده از نخ نگاهم
چون بادکنک ماه !

سالهاست از کرشمه باران تو می گذرد
بی چتر و بارانی

در سایه پنهان می شوم
در گریه پیدا
هر چه هستم از تو دورم
دور ...

" عبدالجبار کاکایی "