بازدلم یادشمامیكند یادهمان لطف وصفا میكند

این دل بی كینه همیشه تورا

برسر سجاده دعا میكند

گرچه درون دل ماجای توست

بازدلم یادشما میكند



هيچ وقت چيزي رو خوب نميفهمي مگر اينکه بتوني به مادربزرگت توضيحش بدي


بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شيشه ي عمرمن است بوسه بر مويت زنم ترسم که
تارش بشکند.تارموي توست اما ريشه ي عمر من است



گفتمش دل میخری ؟
پرسید چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده ای کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز امدم او رفته بود
دل زدستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود



تو اگر باز کني پنجره اي سمت دلت
ميتوان گفت که من چلچله لال توام
مثل يک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرماي پر و بال توام . . .



به من گفتي که دل دريا کن اي دوست
همه دريا از آن ما کن اي دوست
دلم دريا شد ودادم به دستت
مکش دريا به خون پروا کن اي دوست