هيچکي از رفتن من غصه نخورد

هيچکي با موندن من شاد نشد

وقتي رفتم کسي قلبش نگرفت

بغض هيچ ادمي فرياد نشد

وقتي رفتم کسي غصه اش نگرفت

وقتي رفتم کسي بدرقم نکرد

دل من مي خواست تلافي بکنه

پس چش هيچکسي عاشقم نکرد

وقتي رفتم نه که بارون نگرفت

هوا صاف و خيلي ام آفتابي بود

اگه شب مي رفتم خورشيد نبود

اسمون خوب مي دونم مهتابي بود

دم رفتن کسي گفت سفر بخير

که واسم غريب وناشناخته بود

اما اون وقتي رسيد که قلب

من همه ي ارزوهاشو باخته بود

چهره ي هيچکسي پژمرده نبود

گلا اما همه پژمرده بودن

کسايي که واسه شون مهم بودم

همشون يه جورايي مرده بودن