چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي چه بغض ها که در گلو رسوب شد نيامدي
خليل آتشين سخن؛ تبر به دوش بت شکن خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي
- تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نيامدي
- وعده ديدار نزديک است ياران مژده باد روز وصلش ميرسد، ايام هجران ميرود
- دامن پر از ستاره كنم شب ز اشك چشم چون بنگرم به ماه و كنم ياد روي تو
- محض يار مهربان آن مونس و آرام جان ناله از دل سر دهم وز هجر او اشکم روان
- كوري اگر ز عيسي چشمش بشد سلامت بر جمله درد عالم مهدي بود
شفايي
- اي منتظر، غمگين مباش قدري تحمل بيشتر گردي به پا شد از افق گويا سواري مي رسد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)