به نام خدامقدمه
قلبی برای تپیدن ...
یک روز چه عاشقانه نگاه بر نگاه پر نیازم دوختی و چه با شکوه و حریروار چون برگ گلی برایم زمزمه کردی : «دوستت دارم» ...
ای کاش ، تو لحظه را سرگرم می ساختی و من ، دقایق را به دیاری دیگر می فرستادم و پروردگار عاشقان زمان را که دوان دوان و بی وقفه راهپیمایی میکند برای فراغت به دیاری دور دست تبعید می کرد و در آن لحظه ی پر شور « من و تو » به ابدیت پیوند میخوردیم ...
باورم کن ! باورم کن و بنگر چگونه نگاهم ، هم اکنون نیز ، مشتاق نگاه پر احساس توست و بر دقایق خرده میگیرد که چرا نمی گذرند تا من زودتر به « تو » ! به تو که در دور دست ها انتظارم را عاشقانه می کشی ، دست یابم ...
می دانم هنوز قلبت از شور عشقی عاشقانه در قلبم می کوبد و دیوانه وار نام تو را بر دیواره ی سینه ام حکاکی میکند .
می دانم چشمان پر حرارت از گرمی عشقمان چگونه نوازش گرانه بانوی نرم و لطیف نسیم را می نگرد و بوسه ابدیت را بر لبان او مهر می زند تا بر لبان و گونه های سرد و یخ زده ام که انتظار پیوند تو آرام آرام بی جان می شوند ، هدیه آورد ...
می دانم هنوز قلبم که در سینه ی خاک خفته ، تو را فریاد می زند و قلب تو در سینه من ، عشقمان را ، عظمت بی پایان و جاودان تپش عاشقانه اش را بر عالمیان آشکار می نماید ...
برای نسیم بخوان ... بخوان تا زمزمه های عاشقانه ات وجودم را گرم نگه دارد ... بخوان و بگو که در انتظارم ، شعله های عشقمان را در نی نی نگاهت گرم و سوزان باقی نگه می داری تا من نیز به تو پیوند خورم ...
پیوندی دوباره اما جدا نشدنی . همچو قلبهای عاشقمان که عاشقانه می تپند و سرود عشق بر لبانمان جاری می سازند ...
« دوستت دارم » ...
منبع : نودوهشتیا
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)